کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استشعار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استشعار
/'esteš'ār/
معنی
۱. داشتن ترس و بیم.
۲. آگاهی یافتن؛ آگاهی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استشعار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteš'ār ۱. داشتن ترس و بیم.۲. آگاهی یافتن؛ آگاهی.
-
استشعار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ترس به دل نهفتن . 2 - به خود بازآمدن . ج . استشعارات .
-
استشعار
لغتنامه دهخدا
استشعار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شعار پوشیدن . || موی برآوردن بچه در شکم مادر. (منتهی الارب ). || در دل گرفتن . (زوزنی ). در دل داشتن . پنهان داشتن ترس و بیم در دل .(منتهی الارب ). در دل گرفتن بیم . (زمخشری ) (تاج المصادر بیهقی ). پنهان در دل ترسیدن . (غی...
-
جستوجو در متن
-
موی برآوردن
لغتنامه دهخدا
موی برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مو برآوردن . رستن موی درسر یا بدن انسان یا حیوان عموماً و بچه ها و نوزاد آنها خصوصاً. (از یادداشت مؤلف ): استشعار؛ موی برآوردن بچه در شکم مادر. اِشعار، تشعر، تشعیر؛ موی برآوردن بچه در شکم . (منتهی الارب ). || ب...
-
اکتوبر
لغتنامه دهخدا
اکتوبر. [ اُ تُب ْ ] (فرانسوی ، اِ) اکتبر: استهل [ هلال شهر رجب ] لیلةالثلاثاء بموافقة التاسع لشهر اکتوبر. (ابن جبیر). و استشعار ابتدائه فی شهر یونیه ... و آخر اول شهر اکتوبر. (ابن جبیر). و رجوع به اکتبر شود.
-
زؤد
لغتنامه دهخدا
زؤد. [ زُءْ / زُءُ ] (ع اِمص ) ترس . فزع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). ترسانیده شدن . (آنندراج ) : یضحی اذ العیس ادرکنا نکایتهاخرقاء یعتادها الطوفان والزؤد. لحیانی (از تاج العروس ).بلی زؤداً تفشغفی العواصی سافطس منه...
-
متضاعف
لغتنامه دهخدا
متضاعف . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) دو چند شونده . (آنندراج ). دو چندان شده . (ناظم الاطباء) : بدین سبب استشعار سلطان زیادت شد و فزع و بیم متضاعف . (جهانگشا). هر روز قوت زیاده تر و شوکت و عظمت ، متضاعف و عدد بیشتر می شد. (تاریخ قم ص 253). || دو چندان کنن...
-
اغسطس
لغتنامه دهخدا
اغسطس . [ اُ غ ُ طُ ] (اِ) و کانت قلوبطرا بنت بطلمیوس لما خافت فضیحة الانوثة من قهر اغسطس ... (الجماهر بیرونی ). و فی عشی یوم الثلاثاء الحادی عشر من الشهر المذکور و هو الثانی من شهر اغسطس . (رحله ٔ ابن جبیر). و متصل بهذا الجامع المقیاس الذی یعتبر فیه...
-
اطواسنا
لغتنامه دهخدا
اطواسنا. [ اَطْ س ِ ] (ع اِ) با این ضبط در متنی بدینسان تعریف شده است : استشعار الطراوة لصغرالسن من اجل الغضاضة التی تلزمه یقال طرؤ اللحم و غیره بالهمزة وطرو بالواو و طری بالیاء طراوة و طراءة ضد ذبل . (ازدزی ج 1 ص 28). صورت کلمه با این معنی به هیچ ر...
-
یونیه
لغتنامه دهخدا
یونیه .[ ی ُ ی َ / ی ِ ] (لاتینی ، اِ) نام ماه دوم از ماههای مغرب که آغاز آن با آغاز ماههای قبطی برابر است . (ازآثارالباقیه ص 50 و 71). یونیو. یونیوس . ژوئن . جون .حزیران . (یادداشت مؤلف ) : فصبحنا تکریت مع الفجر من یوم الجمعة التاسععشر من الشهر و ه...
-
ازالة
لغتنامه دهخدا
ازالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِزاله . اِزالت . دور کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). دور کردن ازجای . (منتهی الارب ). تزویل . اِزال . زَیل . فاتر کردن [ فراتر کردن ]. (تاج المصادر بیهقی ). یعنی دور کردن (چیزی از جائی ). (مجمل اللغة). || برگردانیدن . (منته...
-
پای کشان
لغتنامه دهخدا
پای کشان . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال کشیدن پا.- پای کشان آمدن یا رفتن ؛ رفتن با تأنی و بطؤ چنانکه فالج زده ای : رجا گفت ...چون دانستم که کار محکم شد و بیعت تو کرده آمد از پس مرگ سلیمان گفتم برخیزید و پیش امیرالمؤمنین شویدکه او بمرد...
-
مستشعر
لغتنامه دهخدا
مستشعر. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشعار. شعارپوشنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پنهان در دل خود ترسنده . (غیاث ). پنهان دارنده ٔ ترس و بیم در دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استشعار شود : انتصب منصب آبائه الراشدین و قع...
-
مراعات
لغتنامه دهخدا
مراعات . [ م ُ ] (ع مص ) مراعاة. رجوع به مراعاة شود. || (اِمص ) نگهداشت . رعایت .محافظت : ذات بی همال خویش را بر نصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. (کلیله و دمنه ).خوش لفظم از خوشی مراعات او بلی هست این گلاب من ز گل نستر سخاش . خاقانی .تا از ...