کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استرداف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استرداف
لغتنامه دهخدا
استرداف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ردیف کردن خواستن . (منتهی الارب ). || به ترک نشاندن خواستن . از پی درنشاندن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). از پی خود سوار کردن خواستن .
-
جستوجو در متن
-
مستردف
لغتنامه دهخدا
مستردف . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرداف . ردیف کردن خواهنده از کسی . (منتهی الارب ). || خواهنده از کسی که به دنبال او رود. (اقرب الموارد). رجوع به استرداف شود.
-
درنشاندن
لغتنامه دهخدا
درنشاندن . [ دِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . قرار دادن . اجلاس . ارداف : استرداف ؛ از پی درنشاندن خواستن . (دهار). || بسختی فروبردن . استوار کردن . فرو بردن با زخم و ضرب چیزی را در چیزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). هصهصة. (از منتهی الارب ) : بر اندازه ٔ ...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ ] (اِ) دنبال . عقب . پشت . پس . دنباله . عقیب . اثر: پی او؛ دنبال او. بر اثر او : یکی غرم تازان پی یک سوارکه چون او ندیدم به ایوان نگار. فردوسی .برآشفت و برداشت زین و لگام بشد بر پی رخش ناشاد کام . فردوسی .یکایک چو از جنگ برگاشت روی پی اند...