کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استدامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استدامه
/'estedāme/
معنی
۱. همیشه بودن؛ دوام یافتن؛ دوام؛ همیشگی.
۲. دوام چیزی را خواستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استدامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استدامَة] ‹استدامت› [قدیمی] 'estedāme ۱. همیشه بودن؛ دوام یافتن؛ دوام؛ همیشگی.۲. دوام چیزی را خواستن.
-
استدامه
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ مِ) [ ع . استدامة ] 1 - (مص م .) همیشه خواستن ، پیوسته خواستن ، دوام چیزی را خواستن . 2 - به درنگ انداختن . 3 - (مص ل .) همیشه بودن . 4 - (اِمص .) همیشگی .
-
استدامه
لغتنامه دهخدا
استدامه . [ اِ ت ِ م َ ] (ع مص ) همیشه داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). پیوستگی . || درنگ کردن در. (از منتهی الارب ). || دوام خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دوام خواستن از چیزی . (منتهی الارب ). همیشگی خواستن . (غیاث ). || استدامه ٔ طائر؛ نیک ...
-
جستوجو در متن
-
مستدیم
لغتنامه دهخدا
مستدیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدامة. همیشه دارنده و درنگ نماینده . (آنندراج ). همیشه . (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استدامة شود : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یم...
-
مستدام
لغتنامه دهخدا
مستدام . [ م ُ ت َ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدامة. آنچه دوام آن را خواسته باشند. (اقرب الموارد). || همیشه و همیشگی خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پیوسته پاینده . غالباً در مورد دعا به کار میرود به معنی همیشگی و جاویدان باد، دیرینه و علی الدوام باد...
-
مانع
لغتنامه دهخدا
مانع. [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . ج ، مَنَعَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منعکننده . ج ، مَنَعَة، مانِعون . (ناظم الاطباء). جلوگیرنده . دافع. رادع . زاجر. عایق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و چون بنگریستم مانع این سعادت راحت ان...
-
پیوستگی
لغتنامه دهخدا
پیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هر یک از گونه ٔ دیگر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی )....
-
مراقبت
لغتنامه دهخدا
مراقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (ازع اِمص ) مراقبة در تمام معانی . رجوع به مراقبة و نیز مراقبه شود. || مواظبت : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خود پرداخت در همه ٔ اوقات گزاردن کارها در قبضه ٔ تصرف خود تواند داشت . (کلیله و دمنه ). دو طرف در ا...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َرر ] (ع اِ) بن کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دامن کوه . (از اقرب الموارد). و فی حدیث عبدالرحمان : رأیته یوم احد عند جرالجبل ؛ اَی اسفله . (ذیل اقرب الموارد،از قاموس و لسان ). قال الراجز «و قد قطعت ُ وادیاً وجراً» کذا فی ال...