کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'estāndan = ستاندن
-
استاندن
لغتنامه دهخدا
استاندن . [ اِ دَ ] (مص ) ستاندن . گرفتن . اخذ : من زکوةاستان او در قحطسال هم بصاعی باد می پیمود بس .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 207).
-
واژههای مشابه
-
پس استاندن
لغتنامه دهخدا
پس استاندن . [ پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) بازپس گرفتن . واستدن .
-
پس استاندن
لهجه و گویش تهرانی
پس گرفتن
-
جستوجو در متن
-
نااستدن
لغتنامه دهخدا
نااستدن . [ اِ ت َ دَ ] (مص منفی ) مقابل استاندن . نگرفتن . || ناایستاندن . || ناایستادن . نااستادن . توقف نکردن . برپانماندن . رجوع به ایستادن و استادن و استاندن شود.
-
دریافت کردن
لغتنامه دهخدا
دریافت کردن . [ دَرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن . اخذ کردن . به خود واصل کردن . اخذ. وصول . قبض چنانکه وجهی را. مقابل پرداخت کردن . رسید. واصل شدن . استاندن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || تمیز دادن . فهمیدن . معلوم کردن . (ناظم الاطباء). || نگریستن . (نا...
-
استانیدن
لغتنامه دهخدا
استانیدن . [ اِ دَ ] (مص ) گرفتن . (آنندراج ). ستاندن . استاندن . || بازداشتن . (برهان ) (سروری ) (رشیدی ). || منع رفتن کردن . (برهان ). متوقف ساختن : مرکب استانید و پس آواز دادآن پیام وآن تحیت باز داد.مولوی (در داستان تاجر و طوطی ).