کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسبدوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسبدوانی
فعل
بن گذشته: اسبدوانی کرد
بن حال: اسبدوانی کن
دیکشنری
turf
-
جستوجوی دقیق
-
horse racing
اسبدوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مسابقۀ سرعت در مسیری مشخص که هدف آن تعیین سریعترین اسب و چابکسوار آن است متـ . چابکسواری
-
واژههای مشابه
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) 'asbdavāni دوانیدن چند اسب با هم در میدان مسابقه برای سنجش توانایی آنها و اسبسواران.
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (حامص .) دوانیدن اسب ها به موازات هم و سنجش شتاب آن ها، مسابقه .
-
اسب دوانی
لغتنامه دهخدا
اسب دوانی . [ اَ دَ ] (حامص مرکب ) سبق . مسابقه .
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از دواندن یا دوانیدن که همیشه به صورت مرکب آید. چون : اسب دوانی و خردوانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا ] (ص نسبی ) منسوب است به دوان که دهی است از دههای کازرون .
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا / ی ی ] (اِخ ) جلال الدین محمدبن اسعد دوانی صدیقی شافعی . وی ازمردم دوان که دهی از کازرون است می باشد و به روایت برخی از شاگردانش در سال 918 هَ . ق . و بنا به روایت برخی دیگر به سال 908 هَ . ق . در دوان درگذشت . (از معجم المطبوعات م...
-
دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دانیَّة] [قدیمی] davāni چیزهای نزدیک.
-
میدان اسب دوانی
دیکشنری فارسی به عربی
ساحة الالعاب
-
اسب دوانی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فارس
-
سوارکار اسب دوانی شدن
دیکشنری فارسی به عربی
فارس
-
اسب
واژگان مترادف و متضاد
ادهم، ارغون، باره، توسن، دابه، سمند، فرس، مرکب
-
اسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: asp] ‹اسپ› 'asb ۱. (زیستشناسی) پستانداری علفخوار، سمدار، و با یال و دُم بلند که برای سواری، بارکشی، یا مسابقه از آن استفاده میشود.۲. (ورزش) در شطرنج، مهرهای به شکل سر اسب که حرکتی بهشکل «L» دارد و تنها مهرهای است که میتواند ...
-
اسب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) حیوانی است باهوش که برای سواری یا بارکشی به کار گرفته می شود. ؛~ دادن و خر گرفتن کنایه از: معاملة زیان - آور کردن . ؛~ عصاری بودن الف - تلاش بی نتیجه کردن . ب - سرگردان بودن .