کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسافة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسافة
لغتنامه دهخدا
اسافة. [ اَ / اِ / اُ ف َ ] (ع ص ) اَسیفة. زمین تنک و یا زمینی که چیزی نرویاند. زمین نارویاننده .
-
اسافة
لغتنامه دهخدا
اسافة. [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب .
-
اسافة
لغتنامه دهخدا
اسافة. [ اَ ف َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر است از اَسف . اندوهناکی . غمگینی . || خشمگینی . || رقت قلب . || اسارت . || بندگی . || عدم صلاحیت زمین رُستن گیاه را.
-
اسافة
لغتنامه دهخدا
اسافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) هلاک شدن مال کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || مردن فرزند مادر و پدر را. (منتهی الارب ). || اساف الخارز؛ اثأی فانخرمت الخرزتان . (اقرب الموارد)؛ درفش سطبر زده دوخت پس تباه گردیدند هر دو درز.(منتهی الارب ). || شک...
-
واژههای همآوا
-
عصافة
لغتنامه دهخدا
عصافة. [ ع ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه برافتد از خوشه از برگ و کاه . (منتهی الارب ): عصافةالتبن ؛ خرده ها و ریزه های کاه . (از اقرب الموارد). عَصف . عَصیفة. و رجوع به عصف و عصیفة شود.
-
اثافت
لغتنامه دهخدا
اثافت . [ اَ ف ِ ] (اِخ ) قریه ای به یمن دارای انگور فراوان و آن غالباً اثافه (با هاء) گفته میشود. گویند در جاهلیت «درن » نام داشت و اعشی را در آن چرخشت های شراب بود. و بین آن و صنعا دوروزه راه است . (مراصد الاطلاع ).
-
اصافت
لغتنامه دهخدا
اصافت . [ اِ ف َ ] (ع مص ) رجوع به اصافة شود.
-
اصافة
لغتنامه دهخدا
اصافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) دورکردن بدی را از کسی . (آنندراج ). اصاف عنه شرّه ؛ دورکرد بدی را از وی . (منتهی الارب ). اصاف اﷲ عنه شرّه ؛ای صرفه و عدله به عنه . (قطر المحیط). بچسبانیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بازگرداندن بدی . گویند: اصاف اﷲ عنی شرّه ؛...
-
جستوجو در متن
-
درز
لغتنامه دهخدا
درز. [ دَ ] (اِ) شکاف جامه را گویند که دوخته باشند. (برهان ). شکاف جامه و سنگ . (از آنندراج ). کناره های جامه که بهم دوزند. (کشاف اصطلاحات الفنون از المنتخب ). آن جای جامه که دو قطعه را بدوختن به یکدیگر پیوسته باشند. جای اتصال دو جانب جامه با دوختن ....