کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازجی
لغتنامه دهخدا
ازجی . [ اَ جا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زَجو. نافذتر. رساتر: هو ازجی به منه ؛ او نافذتر و رساتر است بدو از وی .
-
ازجی
لغتنامه دهخدا
ازجی . [ اَ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به اَزَج ، محله ای بزرگ در بغداد و جماعتی از علماء و زهاد و صلحا بدانجا منسوبند. (انساب سمعانی ). و رجوع به ازج شود.
-
واژههای مشابه
-
علی ازجی
لغتنامه دهخدا
علی ازجی . [ ع َ ی ِ اَ زَ ] (اِخ ) ابن محمدبن حبشی ازجی . وی از استادان یوسف بن خلیل بود و نزد ابوسعد بغدادی تلمذ کرد. (از تاج العروس : حبش ).
-
علی ازجی
لغتنامه دهخدا
علی ازجی . [ ع َ ی ِ اَ زَ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ازجی ضریر، مکنّی به ابوالحسن . مفسر بود و در سال 445 هَ . ق . درگذشت . او راست : مجمع البحرین فی تفسیرالقرآن . (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1599. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 688).
-
جستوجو در متن
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ازجی ضریر. مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ازجی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حبشی ازجی . رجوع به علی ازجی (ابن محمدبن ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ازجی ضریر، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ازجی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ثابت ازجی دنّابی . محدث است .
-
ازج
لغتنامه دهخدا
ازج . [ اَ زَ ] (اِخ ) (باب الَ ...) محله ای بزرگ در بغداد، دارای بازارهای بسیار و محال کبیره ، در جانب شرقی و در آن عده ای محله هاست که هر یک از آنها چون شهری ، و نسبت بدان ازجی و گروهی از اهل علم و غیره بدان منسوبند. (معجم البلدان ). بستانی گوید بس...
-
ازجاء
لغتنامه دهخدا
ازجاء. [ اِ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش راندن . نرم راندن (منتهی الارب )، چنانکه باد ابر راو گاو گوساله ٔ خود را: الریح تزجی السحاب و البقر تزجی ولدها؛ ای تسوقه . || بسر بردن : ازجی به العیش ؛ بسر برد با او زندگانی را. (منتهی...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مبارک بن اسماعیل ، مکنی به ابی طاهر. مقری ، مؤدب . وی از مردم جانب شرقی بغداد بود و از ابوذر احمدبن محمدبن محمد باغندی و ابوبکربن مجاهد مقری و جزآنان روایت کند. و عبدالعزیزبن علی ازجی و احمدبن محمد عتیقی و حسن بن محم...
-
غضا
لغتنامه دهخدا
غضا. [ غ َ ](اِخ ) وادیی است در نجد. اعرابیی گوید : یقر بعینی أن اری رملة الغضااذا ظهرت یوماً لعینی قلالهاو لست و ان احببت من یکسن الغضابأول راجی حاجة لاینالها.مالک بن ریب گوید : الا لیت شعری هل ابیتن لیلةبجنب الغضا ازجی القلاص النواجیافلیت الغضا ل...
-
زجاء
لغتنامه دهخدا
زجاء. [ زَ ] (ع مص ) آسان و استوار شدن کار. (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). روان گردیدن کار و آسان و راست و درست شدن و پاییدن . (آنندراج ). آسانی و استواری کار، و بدین معنی است زجاء در حدیث : «لاتزجو صلاة لایقراءبفاتحة الکتاب »؛ یعنی استوار و درست ن...