زجاء. [ زَ ] (ع مص ) آسان و استوار شدن کار. (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). روان گردیدن کار و آسان و راست و درست شدن و پاییدن . (آنندراج ). آسانی و استواری کار، و بدین معنی است زجاء در حدیث : «لاتزجو صلاة لایقراءبفاتحة الکتاب »؛ یعنی استوار و درست نمیشود نماز بدون خواندن سوره ٔ فاتحة. (از تاج العروس ). روانی کار.(ناظم الاطباء). روانی کار: زجا الامر؛ روان گردید کار و آسان و راست و درست شد و پایید. و بدین معنی است : عطاء قلیل یزجو خیر من کثیر لایزجوا . زجاء، زَجْوو زُجُوّ، مصدر است . (از منتهی الارب ). زجا الامر زجواً بفتح اول و زجو بر وزن سمو و زجاء؛ یعنی آسان شد کار و راست شد. (از ترجمه ٔ قاموس ). تیسر و استقامت . (از لسان العرب ). || به آسانی گرد آمدن خراج . (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زجاء خراج ؛ آسان شدن گردآوری خراج . و در اساس آمده : زجاالخراج ؛ یعنی آسان شد گردآوری و رسانیدن خراج به صاحب آن . (از تاج العروس ). زجاء مصدر زجا الخراج ، هرگاه آسان گردآوری شود. (المصادر). راغب فعل «زجاء» را بمعنی انسیاق ، درستی ، استقامت آورد، سپس گوید: به استعارت از همین معنی گویند: زجا الخراج ، و خراج زاج . (از مفردات ). به آسانی گرد آمدن خراج ، و این خراج رازاج گویند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به کتاب الافعال ابن قطاع ج 2 ص 13 و کتاب افعال ثلاثی تألیف ابن قوطیه چ لیدن ص 147 شود. || نفاذ در کار را گویند: هو ازجی منه بالامر؛ یعنی دارای نفاذ سخت تر و شدیدتر است . (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). هو ازجی به منه ؛ یعنی او رساتر است در آن از او. (از منتهی الارب ). زجاء گذرایی در حکمست . و هو ازجی منه بر افعل تفضیل ، یعنی سخت تر است . گذرایی حکم و فرمان او. (شرح قاموس ). زجاء نفاذ در کار است ، و از زجاءبدین معنی است «عطاء قلیل یزجو خیر من کثیر لانرجو »؛ یعنی بخش اندک که به ما برسد بهتر است از عطایی بسیار که امید به حصول آن نداریم . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). زجاء نفاذ است در کار... گویند «عطاء قلیل یزجو خیر من کثیر لایزجو» (صراح ) (صحاح ). || منقطع گردیدن خنده کسی . (از المنجد) (آنندراج ). گویند «ضحک حتی زجی »؛ یعنی آنقدر خندید تا خنده ٔ او پایان یافت . (از لسان العرب ) (از تاج العروس )(از متن اللغة). زجا فلان ؛ منقطع گردید خنده ٔ فلان . (ناظم الاطباء). زجا فلان ؛ یعنی بریده شد خنده ٔ فلان . (ترجمه ٔ قاموس ). زجا فلان ؛ منقطع گردید خنده ٔ او. (از منتهی الارب ). || رواج . رایج شدن . رواج یافتن . (از المعجم الوسیط). در حدیث است : لاتزجو صلوة لایقراء فیها بفاتحة الکتاب . فعل تزجو در این حدیث از زجا الشی ٔ است بمعنی رواج یافت و به آسانی فراهم گردید. و معنی آن است که صلوة بدون خواندن فاتحة الکتاب مجزی نیست . (از نهایه ٔ ابن اثیر) (از لسان العرب ). || زیادی : زجا المال ؛ یعنی زیاد شد مال . (از کتاب الافعال ابن قطاع ج 2 ص 103). زیادی خراج . (از کتاب افعال ثلاثی تألیف ابن قوطیه چ لیدن ص 147).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.