کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازایرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ازایرا
/'az[']irā/
معنی
= ازیرا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازایرا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) 'az[']irā = ازیرا
-
ازایرا
لغتنامه دهخدا
ازایرا. [ اَ زی ] (حرف ربط) (شاید مرکب از: از + این + را) اَزیرا. برای این . بدین علت . از این سبب . بدین جهت . ایرا. چه . زیرا. زیرا که . از آن روی : ازایرا کارگر نامد خدنگم که بر بازو کمان سام دارم . بوطاهر.بیک پشه از بُن ندارد خردازایرا کسی را بکس...
-
جستوجو در متن
-
لهذا
لغتنامه دهخدا
لهذا. [ ل ِ ها ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + هذا) برای این . از این رو. از این روی . بدین جهت . از این جهت . بدین سبب . بدین علت . لذلک . ازایرا.
-
تمویل
لغتنامه دهخدا
تمویل . [ ت َ ] (ع مص ) مالدار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مالدار گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح علم شمار) بیرونی آرد: تمویل مال کردن بود. ازایرا که چون عدد را اندر مثل او زنیم آنچه گردآید او را مال...
-
ازیرا
لغتنامه دهخدا
ازیرا. [ اَ ] (حرف ربط) اَزایرا. زیرا. برای این . از برای آن . (جهانگیری ). از آن جهت . بدین سبب . بدین علت . لاجرم . لهذا. (برهان ). علی هذا. بنابراین : اکنون ایشان ملک بکسی دیگر دادند، ازیرا که من [ بهرام گور ] غایب بودم . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بدو...
-
زیرا
لغتنامه دهخدا
زیرا. (حرف ربط) بمعنی تعلیل ، یعنی از برای آن و از این جهت . (برهان ) (آنندراج ). از برای آن و از جهت آن و از این جهت و چونکه . (ناظم الاطباء). ازیرا. پهلوی ازیراک . از این جهت . بدین سبب . ایرا. (فرهنگ فارسی معین ). ازایرا. بدین جهت . چونکه . که . ب...
-
معذور
لغتنامه دهخدا
معذور. [ م َ ] (ع ص ) ملامت ناشده و دارای عذر و دارای بهانه و آنکه عذر و بهانه ٔ وی پذیرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صاحب بهانه . صاحب عذر. صاحب برهان . صاحب دلیل . آنکه عذری دارد. آنکه عذر وی پذیرفته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ...
-
ملام
لغتنامه دهخدا
ملام . [ م َ ] (ع مص ) نکوهیدن . ملامة. لَوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصدر میمی است به معنی ملامت کردن . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به ملامت شود. || (اِمص ) نکوهش . سرزنش . ملامت . سرکوفت . بیغار. بیغاره . گواژه . (یادداشت به خط مرحوم دهخد...
-
ایچ
لغتنامه دهخدا
ایچ . (ق ) هیچ . (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (غیاث اللغات ) : بانگ زله کرد خواهد کر گوش و ایچ ناساید مگر ما از خروش . رودکی (دیوان چ نفیسی ص 1079).یکی بهره را بر سه بهره است بخش تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش . ابوشکور (از گنج بازیافته ص 29).که ب...
-
ایزار
لغتنامه دهخدا
ایزار. (اِ) شلوار. زیرجامه . پوشش . پای ازار : آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیزکخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی .دست بدستار برد و سیم بتو دادپشت بدو آر تا گشایدت ایزار. سوزنی .او پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند که قرآ...
-
پنهان کردن
لغتنامه دهخدا
پنهان کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنهان ساختن . نهان کردن . نهفتن . پوشیدن . تزمیل . اخفاء. دَس ّ. تدسیة. اسرار. راز کردن . مخفی داشتن . اختفاء. کتمان . مکتوم داشتن . کتم . اکنان . (منتهی الارب ). طمر. (دهار). اجنان . تدمیس . وَدس . (تاج ا...
-
زیانکار
لغتنامه دهخدا
زیانکار. (ص مرکب ) متلف . اتلاف کننده و تباه کننده . (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند : به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کرده ٔ آن بباید گریست . فردوسی .ز گیتی هر آنکو بی آزارترچنان دان که مرگش زیانکارتر. فردوسی .زیانکارتر چیز گفتی ک...
-
سزا
لغتنامه دهخدا
سزا. [ س ِ / س َ ] (ص ) پهلوی «سچاک « »سچاکیها» (شایسته ، شایستگی ) از ریشه ٔ «سچ » . «سچاک وار». رجوع به سزاوار و سزیدن شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). لایق و سزاوار. (برهان ) (جهانگیری ). لایق و درخور. (آنندراج ) : ز ده گونه ریچال و ده گونه واگل...
-
بازو
لغتنامه دهخدا
بازو. (اِ) قسمتی از دست است که از دوش تا آرنج را شامل است ، در اوستا بازو ، درسانسکریت با هو «بارتولمه 956» در گیللی بازوء ، یرنی و نطنزی بازو «ک ، 1 ص 338»، دزفولی و شوشتری بویی . (حاشیه ٔ فرهنگ برهان قاطع چ معین ). قسمتی از دست که از دوش تا آرنج بو...