کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمنی کوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارمنی کوس
لغتنامه دهخدا
ارمنی کوس . [ اَ م ِ ] (اِخ ) کاسّیوس رومی پس از فتح تیسفون و نواحی اطراف بطرف زاگرس راند و قسمتی از ماد را تسخیر کرد(بزمان بلاش سوم اشکانی ) در نتیجه این بهره مندی امپراطوران روم بر القاب او، که ارمنیکوس و پارتیکوس بود لقب مدیکوس را هم افزودند یعنی ...
-
واژههای مشابه
-
ارمِنى
لهجه و گویش بختیاری
armeni ارمَنى.
-
علی ارمنی
لغتنامه دهخدا
علی ارمنی . [ ع َ ی ِ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی ارمنی ، مکنّی به ابوالحسن . از فرماندهان عصر خلفای عباسی و اصل او از ارمن بود. پدرش به مناطق عرب نشین رفت لذا او در محیطی عربی پرورش یافت . و به فرمانروائی ثغور شام سپس ارمنستان و آذربایجان و آنگاه مصرتع...
-
طین ارمنی
لغتنامه دهخدا
طین ارمنی . [ ن ِ اَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گِل ارمنی . سرد است در درجه ٔ اول و خشک است در دو درجه و ریشهاء امعاء را نیکو گرداند و راندن شکم را دفع کند و دمش خون را و سیلان منع کند و ریشهاء عفن راکه در دهان پدید آید چون سرکه بهم آمیخته شود و بک...
-
گل ارمنی
لغتنامه دهخدا
گل ارمنی . [ گ ِ ل ِ اَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی باشد سرخ رنگ به سیاهی مایل و به عربی طین ارمنی خوانند. تبی را که در ایام وبا و طاعون برسد نافع است ، گویند وقتی در ارمن وباو طاعون عظیم بهم رسید، چنانکه معدودی چند مانده بودند چون از ایشان تفحص...
-
گدا ارمنی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ مَ) (اِمر.) 1 - ارمنیی ای که گدا باشد. 2 - مجازاً: گدای پست ، سایل دون طبع .
-
حجر ارمنی
لغتنامه دهخدا
حجر ارمنی . [ ح َ ج َ رِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی است نزدیک سنگ لاجورد، لکن لاجورد صافی تر و رنگین تر است و این نرم تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ابن البیطار گوید: قال ابن سینا، هو حجر یکون فیه ادنی لازوردیة و لیس فی لون اللازورد و لا ...
-
ارمنی باف
لغتنامه دهخدا
ارمنی باف . [ اَ م َ ] (ن مف مرکب ) (جوراب ...) مخفف ارمنی بافت . رجوع به ارمنی بافت شود.
-
ارمنی بافت
لغتنامه دهخدا
ارمنی بافت . [ اَ م َ ] (ن مف مرکب ) (جوراب ...) قسمی از بافت جوراب .
-
ارمنی بافی
لغتنامه دهخدا
ارمنی بافی . [ اَ م َ ] (حامص مرکب ) عمل بافت جوراب نوع ارمنی بافت .
-
ارمنی دانه
لغتنامه دهخدا
ارمنی دانه . [ اَ م َ دا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آبله ٔ فرنگ . نار افرنجیه . آتشک . سیفلیس . کوفت . (از مجمعالجوامع).
-
ارمنی فش
لغتنامه دهخدا
ارمنی فش . [ اَ م َ ف َ ] (ص مرکب ) ارمنی مانند (در فردوسی در مورد تحقیر استعمال شده است ) : ز دست یکی بدکنش بنده ای پلید ارمنی فش پرستنده ای .فردوسی .
-
تفاح ارمنی
لغتنامه دهخدا
تفاح ارمنی . [ ت ُف ْ فا ح ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مشمش است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زردآلو. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترجمه ٔ ضریر انطاکی شود.
-
خط ارمنی
لغتنامه دهخدا
خط ارمنی . [ خ َطْ طِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطقوم آرمنی . رجوع به تاریخ ایران باستان ص 98 شود.