کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارقش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارقش
/'arqaš/
معنی
۱. دارای خالهای سیاهوسفید.
۲. ویژگی انسان یا حیوانی که خالهای سیاهوسفید داشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارقش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'arqaš ۱. دارای خالهای سیاهوسفید.۲. ویژگی انسان یا حیوانی که خالهای سیاهوسفید داشته باشد.
-
ارقش
فرهنگ فارسی معین
(اَ قَ) [ ع . ] (ص .) دارای خال های سیاه و سفید.
-
ارقش
لغتنامه دهخدا
ارقش . [ اَ ق ِ ] (ص ) فهمیده . کاردان . (برهان ). و مؤلف برهان گوید: در جای دیگر بجای قاف ، فای مفتوح نوشته بودندقافله و کاروان و هیچیک شاهد نداشتند، واﷲ اعلم - انتهی . و رجوع بفرهنگ سروری و شعوری شود.
-
ارقش
لغتنامه دهخدا
ارقش . [اَ ق َ ] (ع ص ) آنکه نقطه های سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الأرب ). آنکه خجکهای سیاه و سپید دارد. دارای خالهای سیاه و سپید. باخطوخال . ج ، رُقش . || ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی دارد. مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء). ارقم . مار پیسه . |...
-
واژههای همآوا
-
ارغش
لغتنامه دهخدا
ارغش . [ ] (اِخ ) (امیر...)از امرای ملکشاه سلجوقی که بدست عبدالرحمن خراسانی (از پیروان حسن صباح ) به سال 488 هَ . ق . کشته شد.
-
ارغش
لغتنامه دهخدا
ارغش . [ اَ غ َ ] (اِخ ) ابن شهراکیم ، از خاندان ملوک رستمدار. (حبط ج 2 ص 104).
-
ارغش
لغتنامه دهخدا
ارغش . [ اَ غ َ ] (اِخ ) وهادان (فرهادون ). جدّ آل زیار و حاکم گیلان بزمان کیخسرو. خاندان او اغلب در گیلان میزیستند و گاه حکومت آن ناحیت از دست ایشان به در میشد. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 141). و رجوع به حبط ج 1 ص 354 شود.
-
جستوجو در متن
-
رقش
لغتنامه دهخدا
رقش . [ رُ ] (ع ص ) ج ِ ارقش و رقشاء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ارقش و رقشاء شود.
-
ارفش
لغتنامه دهخدا
ارفش . [ اَ ف َ ] (اِ) رجوع به ارقش شود.
-
رقیش
لغتنامه دهخدا
رقیش . [ رُ ق َ ] (ع ص مصغر) مصغر ارقش ؛ یعنی آنکه نقطه های سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اریقش
لغتنامه دهخدا
اریقش . [ اُ رَ ق ِ ] (ع ص مصغر) مصغر اَرْقَش ، به معنی آنکه نقطه های سیاه و سفید دارد. رجوع بارقش شود.
-
ارقط
لغتنامه دهخدا
ارقط. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) پیسه . (منتهی الأرب ). سیاه و سفید. آنکه نقطه های سپید و سیاه دارد. سیاه با خالهای سپید. آنچه بر او نقشهای سیاه سپید باشد. هر سیاهی که در آن نقطه های سپید باشد. || سیاه خجک سپیدی آمیخته . مؤنث : رَقْطاء. (منتهی الأرب )....
-
رقشاء
لغتنامه دهخدا
رقشاء. [ رَ ] (ع اِ) دبه ٔ شتر که از گلو برآرد. (منتهی الارب ). دبه ٔ شتر که از گلو بر آرد و آن را شقشقة هم گویند. (آنندراج ). آنچه اشتر مست از گلو برآرد. (از مهذب الاسماء). || جانورکی است که در گیاه باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). جانور کوچکی اس...