کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارغنون زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارغنون زن
لغتنامه دهخدا
ارغنون زن . [ اَ غ َ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔارغنون . آن که ارغنون نوازد. (آنندراج ) : همی راندم فرس را من بتقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن . منوچهری .در کین سیاوش ارغنون زن آن زخمه ٔ درفشان فروریخت . خاقانی .ز یونانیان ارغنون زن بسی که بردند هوش از ...
-
جستوجو در متن
-
ارغوان تن
لغتنامه دهخدا
ارغوان تن . [ اَ غ َ ت َ ] (اِخ ) مریخ . (آنندراج ) : بالات ، شجاع ارغوان تن زیر تو عروس ارغنون زن .خاقانی .
-
بتقریب
لغتنامه دهخدا
بتقریب . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) تقریباً. (ناظم الاطباء). || با حرکت تقریب که نوعی است از حرکات اسب . رجوع به تقریب شود : همی راندم فرس را من بتقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن .منوچهری .
-
ارغن
لغتنامه دهخدا
ارغن . [ اَ غ َ / اُ غ ُ ] (معرب ، اِ) ارغنون . نام سازی است که آنرا افلاطون وضع کرده و بیشتر نصرانیان و رومیان نوازند و ارغنون همان است . (برهان قاطع) (جهانگیری ). ارغون . (جهانگیری ). ارغنن که وی خالی باشد بچرم اندر کشیده و بر آن رودها بندند و آن چ...
-
کین سیاوش
لغتنامه دهخدا
کین سیاوش . [ن ِ وَ / وُ / وو ] (اِخ ) کینه ٔ سیاوش . نام لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). نام لحن بیستم از جمله ٔ سی لحن باربد. (برهان ) : واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند. (تاریخ...
-
تب لرزه
لغتنامه دهخدا
تب لرزه . [ ت َ ل َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حمی نافض . و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض . (منتهی الارب ). راجف . (منتهی الارب ). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن ...
-
عروس
لغتنامه دهخدا
عروس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب ). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (ناظم الاطباء). مرد و زن مادام ک...
-
فرس
لغتنامه دهخدا
فرس . [ ف َرَ ] (ع اِ) اسب تازی . (بحر الجواهر). اسب نر و ماده . ج ، اَفراس ، فُروس . (منتهی الارب ). حیوانی اهلی است که بیشتر در سواری به کار رود. مذکر آن را حصان و مؤنث آن را حِجر گویند. (اقرب الموارد) : قدم نه اول اندر شرع آنگاهی طریقت جوچو علم ه...
-
تقریب
لغتنامه دهخدا
تقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من اف...
-
مسکین
لغتنامه دهخدا
مسکین . [ م ِ ] (ع ص ) درویش و آن که هیچ ندارد یا آنچه در آن کفایت او شود نداشته باشد یا آن که او را فقر از حرکت و قوت بازداشته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گدا. گدای بینوا. مسکین را معمولاً بر کسی اطلاق می کنند که وضع او از فقیر بدتر باشد...
-
زخمه
لغتنامه دهخدا
زخمه . [ زَ م َ / م ِ ] (اِ) مطلق زدن . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). زخمه مانند زخم مرادف زدن مطلق در فارسی بکار میرود. به زدن بمعنی جراحت وارد کردن و یا زدن بمعنی کتک و صدمه اختصاص ندارد.نواختن ساز، کوفتن کوس ، بازی چوگان را نیز زخمه گویند، همچنانک...
-
خروشیدن
لغتنامه دهخدا
خروشیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) بانگ زدن . فریاد کردن . هرا کشیدن . غریدن . داد کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). وَعْوَعة. (منتهی الارب ) : بتاراج و کشتن نهادند روی برآمد خروشیدن های و هوی . فردوسی .ز صندوق پیلان ببارید تیربرآمد خروشیدن داروگیر. فردوسی .خروش...
-
ساز کردن
لغتنامه دهخدا
ساز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساخته و آماده کردن . (آنندراج ). آمادن . فراهم کردن . مهیا کردن . ترتیب دادن . ساخته کردن . ساختن : سپه را همه هر چه بایست ، سازبکرد و بیامد سوی تخت باز. فردوسی .خرد را چو با دانش انباز کردبه دل پاسخ نامه را ساز کرد. ...
-
ابوسعد
لغتنامه دهخدا
ابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن ابی منصور نیشابوری . ملقب به محیی الدین . فقیه شافعی . مولد او به سال 476 هَ . ق . بناحیه ٔ طریثیث نیشابور بود. ابن خلکان در وصف او گوید: استاد متأخرین و یگانه ٔ آنان در علم و زهد بود. فقه از حجةالأسلام ابی ...