کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارط
لغتنامه دهخدا
ارط. [ اَ ] (ع مص ) بیرون آوردن زمین درخت ارطی را. (آنندراج ) (شمس اللغات ) (کنزاللغات ). || دباغت دادن پوست . (آنندراج ) دباغت کردن پوست . (شمس اللغات ). دباغت کردن بپوست درخت ارطی . (کنزاللغات ). || شتر را ارطی خوردن دادن . (شمس اللغات )(آنندراج )....
-
ارط
لغتنامه دهخدا
ارط. [ اَ رِ ] (ع اِ) رنگی است مانند رنگ اَرطی .
-
واژههای همآوا
-
عرط
لغتنامه دهخدا
عرط. [ ع َ ] (ع مص ) خوردن ناقه درخت را چندانکه ریخته شود دندان او.(از منتهی الارب ). عرطت الناقة الشجر؛ آن ماده شتر درخت را خورد تا آنکه دندان او از بین رفت . و چنین ناقه ای را عَروط نامند. (از اقرب الموارد). || معیوب کردن آبروی کسی از غیبت . (از من...
-
عرط
لغتنامه دهخدا
عرط. [ ع ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَروط. رجوع به عَروط شود.
-
عرة
لغتنامه دهخدا
عرة. [ ع َرْ رَ ] (ع مص ) رسانیدن کسی را مکروهی . (از منتهی الارب ). عَرّ. رجوع به عر شود.
-
عرة
لغتنامه دهخدا
عرة. [ ع ُرْ رَ ] (ع اِ) گر. جرب . (منتهی الارب ). جرب . (اقرب الموارد). || پشک و سرگین گوسفند. (منتهی الارب ). پشکل و سرگین . (از اقرب الموارد). || پلیدی شترمرغ و پرنده و پلیدی مردم . (منتهی الارب ). ذرق و فضله ٔ طائر.(از اقرب الموارد). || پیه کوهان...
-
عرة
لغتنامه دهخدا
عرة. [ ع ُرْ رَ ] (ع مص ) سرگین انداختن . (از منتهی الارب ). ریدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). پیخال افکندن مرغ . فضله انداختن مرغ .
-
عرة
لغتنامه دهخدا
عرة. [ع َرْ رَ ] (ع اِ) سختی حرب و کارزار. (منتهی الارب ).شدت و سختی در جنگ . (از اقرب الموارد). || خوی زشت . (منتهی الارب ). اخلاق قبیح و ناپسند. (از اقرب الموارد). || (ص ) دختر که زود او را از شیر بازدارند. (منتهی الارب ). زود از شیر گرفته (مؤنث ا...
-
عرت
لغتنامه دهخدا
عرت . [ ع َ ] (ع مص ) سخت گردیدن نیزه و جنبیدن و لرزیدن . (از اقرب الموارد). درخشیدن . || جنبیدن و لرزیدن و درخشیدن برق . (منتهی الارب ). || مالیدن بینی کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
آرت
لغتنامه دهخدا
آرت . [ رَ ](اِ) نام پرنده ای . || مِرفَق . آرنج . آرج .وارن . بندگاه ساعد و بازو. آرن . رونکک و بعید نیست که به این معنی مصحف آرن باشد. و رجوع به آرج شود.
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اَ ] (حرف ربط + ضمیر) مخفف اگر تو. اگر ترا : گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شناکه شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری .لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اَ رَت ت ] (ع اِ) از اعلام مردان .
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اِرْ رَ ] (ع اِ) رجوع به ارّة شود.
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [اَ رَت ت ] (ع ص ) گنگلاج . شکسته زبان . گرفته سخن . (مهذب الاسماء). آنک زبان وی درآویزد در سخن . (تاج المصادر بیهقی ). آنکه زبانش درآویزد در سخن گفتن . (زوزنی ).