کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارشن
لغتنامه دهخدا
ارشن . [ اَ ش َ ] (اوستایی ، اِ) اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس ) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن ) است . یعنی دارنده ٔ اسپ سیاه . رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 2...
-
ارشن
لغتنامه دهخدا
ارشن . [ اَ ش َ ] (ترکی ، اِ) در دشت قبچاق بمعنی ابر است . (فرهنگ شعوری ).
-
جستوجو در متن
-
ارن
لغتنامه دهخدا
ارن . [ اَرْ رَ ] (اِ) بلغت زند و پازند گوسفند ماده را گویند که میش باشد. (برهان ). اَرَشن .
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ)از ماده ٔ اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن . (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226). و آن نام بسیاری از ایرانیان قدیم بوده است . رجوع به ارشک در ذیل شود.
-
کیارش
لغتنامه دهخدا
کیارش . [ ک َرَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام یکی از چهار پسر کیقباد بوده ، و اصل در آن کی آرش است . (آنندراج ) (انجمن آرا). از: کی + آرش ، در اوستا، کوی ارشن (به معنی کی و شهریار دلیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : نخستین چو ک...
-
لنگه بز
لغتنامه دهخدا
لنگه بز. [ ل َ گ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ارشن بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر، واقع در 48هزارگزی خاور خیاو و 8هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل . کوهستانی و معتدل . دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله دا...
-
دٔنو
لغتنامه دهخدا
دٔنو. [ دَ ءِ ] (ص ) دنوتک (پهلوی ) . در اوستا صفتی است گاو و اسب و شتر ماده را برای بازشناختن از نرآنان و صفتی که بازشناختن گاو و اسب و شتر نر بکار رفته «ارشن » است که در پهلوی «گوشن » و در فارسی صورت «گشن » بخود گرفته است و بمعنی نر بکار میرود. (از...
-
گشن
لغتنامه دهخدا
گشن . [ گ َ / گ َ ش َ ] (ص ) محمد معین در حاشیه ٔ برهان ذیل همین کلمه نوشته اند: در اوستا ارشن و در پهلوی گوشن یا وشن به معنی نر و مردانه آمده و در فارسی نیز گشن به ضم اول و سکون دوم به همین معنی است ، اما گشن وکشن (با حرکات مختلف ) را به معنی بسیار ...