کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراحة
لغتنامه دهخدا
اراحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِراحت . در باد درآمدن . || رسیدن ، چنانکه خیری از کسی بدیگری . || رد کردن حق کسی را. حق بمستحق رسانیدن . حق کسی با وی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || راحت رسانیدن . آسایش دادن . (غیاث اللغات ). برآسایانیدن . (زوزنی ) (تاج ا...
-
واژههای مشابه
-
اراحه
فرهنگ فارسی معین
(اِ حَ یا حِ) [ ع . اراحة ] 1 - (مص ل .) آسودن ، برآسودن . 2 - (مص م .) راحت رسانیدن ، آسایش دادن . 3 - حق به حق دار دادن ، رو کردن حق کسی را.
-
واژههای همآوا
-
اراحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اراحة] ‹اراحه› [قدیمی] 'erāhat راحت رساندن؛ آسایش دادن.
-
جستوجو در متن
-
برآسانیدن
لغتنامه دهخدا
برآسانیدن . [ب َ دَ ] (مص مرکب ) اراحة. (مجمل اللغة). آسوده گردانیدن و این متعدی آسودن است : الاراحة؛ چهارپای را به مأوی بردن و راحت دادن و برآسانیدن . (مجمل اللغة).
-
تُرِيحُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
هنگام غروب گله را از چرا گاه برمي گردانيد (تريحون از اراحة است که به معناي برگرداندن رمه و گله از چراگاه به منزل در هنگام غروب براي آسايش است و لذا آن مکاني را که احشام در آن آسايش ميکنند مراح گويند )
-
آسایش
لغتنامه دهخدا
آسایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دویم آسودن . راحت . استراحت . آسانی . آسودگی . دعه . وداعَت . خفض عیش . تنعم . رَوح . مقابل رنج : بدانگه که می چیره شد بر خردکجا خواب و آسایش اندرخورد. فردوسی .شما را از آسایش و بزمگاه بیکسر تهی شد سر از رزمگاه...
-
چهارپای
لغتنامه دهخدا
چهارپای . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ چهارپا. ذواربعة قوائم . که بر چهار پایه و قائمه استوار باشد. || چارپا؛ گروهی از حیوانات اهلی یا وحشی که بر دو دست و دو پا حرکت کنند. همچون : گاو، گوسفند، اسب ، خر، استر و اشتر. ماشی (در جمع مواشی )...