کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادبر
لغتنامه دهخدا
ادبر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) لقب حجربن عَدی ّ. || لقب جبلةبن قیس کندی و گویند صحابی است .
-
ادبر
لغتنامه دهخدا
ادبر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در عارض الیمامة که آنرا ثَقب الادبر گویند. (معجم البلدان ).
-
ادبر
لغتنامه دهخدا
ادبر. [ اَ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ دَبر.
-
واژههای مشابه
-
أَدْبَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
پشت کرد -رو برگرداند
-
واژههای همآوا
-
أَدْبَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
پشت کرد -رو برگرداند
-
جستوجو در متن
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن أدبر. رجوع به حجربن عدی شود.
-
کرار
لغتنامه دهخدا
کرار. [ ک َ ] (ع اِ) مهره ای است که زنان بدان مردان را بند نمایند. تقول للساحرة یا کرار کریة و یا همرة اهمریه ان اقبل فسریه و ان ادبر فضریه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شمالو
لغتنامه دهخدا
شمالو. [ ش َ ] (اِ) نبات ادبر. (مهذب الاسماء). سماروغ . نوعی قارچ . (یادداشت مؤلف ). فطر. کمات . کما. (مهذب الاسماء): الفقعه ؛ شمالو. (دهار). القرحان ؛ نوعی است از شمالو. (مهذب الاسماء). رجوع به سماروغ و مترادفات دیگر شود.
-
مدبر
لغتنامه دهخدا
مدبر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) پشت دهنده و سپس رونده . (آنندراج ). پس رونده . (فرهنگ خطی ). عقب رونده . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه پشت می دهد سپس می رود. (ناظم الاطباء). || نافرمانی کننده . عاصی . (فرهنگ فارسی معین ): ادبر الامر؛ ولی لفساد، ادبر الرجل ، ولی...
-
نیسبة
لغتنامه دهخدا
نیسبة. [ ن َس َ ب َ ] (ع مص ) تکاپوی نمودن در سخن چینی میان دو کس . (از منتهی الارب ): نیسب بینهما؛ اقبل و ادبر بالنمیمة و غیرها. (اقرب الموارد). || (اِمص ) نمامی . سخن چینی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.
-
غریر
لغتنامه دهخدا
غریر. [ غ َ ] (ع ص ) فریفته . به باطل امیدوارنموده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغرور. (اقرب الموارد). ج ، غُرّان . (اقرب الموارد). || تحذیرکننده و ترساننده به چیزی ، و منه : انا غریرک منه ؛ یعنی میترسانم تو را از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ...
-
مدبور
لغتنامه دهخدا
مدبور. [ م َ ] (ع ص ) مجروح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زخمی شده . رجوع به دبور شود. || گوسپند که پشتش قرحه و جراحت باشد. دَبِر. اَدْبَر. (از متن اللغة). زخم شده و ریش شده در پشت . (ناظم الاطباء). رجوع به دَبَر شود. || کثیرالمال . (منتهی الارب )...