کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخیل
لغتنامه دهخدا
اخیل . [ اَ ی َ ] (اِخ ) موضعی است بین دور بنی عبداﷲبن غَطفان و دور طی ٔ. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
-
اخیل
لغتنامه دهخدا
اخیل . [ اَ ی َ ] (ع اِ) مرغی است مختلف الالوان . مرغی است به اندازه ٔ هدهدی که خالهای سرخ و سبز و سپید دارد. مرغی است بزرگتر از قطاء و آنرا حُضاری ّ نیز گویند. مرغی است و آن صُرد است یا شقراق و از آن رو موسوم به اخیل کرده اند که خالهای سیاه و سپید د...
-
اخیل
لغتنامه دهخدا
اخیل . [ اَ ی َ ] (ع ص ) خالناک . خالدار. باخال : رجل اخیل ؛ مرد خالناک . (منتهی الارب ). آنکه بر اندام او خال بسیار باشد: وجه اخیل ؛ روی باخال . || (اِ) کبر. بزرگ منشی . (منتهی الارب ). || ( ن تف ) نعت تفضیلی از اختیال .- امثال : اخیل من ثعلب فی اس...
-
جستوجو در متن
-
شقراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹شَرَقرَق، شَرَقراق› (زیستشناسی) [قدیمی] ša(e)qerrāq دارکوب؛ اَخیَل.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) خَلبی بن اَخیل . محدث است .
-
خال ناک
لغتنامه دهخدا
خال ناک . (ص مرکب ) دارای نقطه هایی غیر رنگ خود. (ناظم الاطباء). آنکه خال بسیار دارد. پرخال . اَخیَل ، خَیلاء. (منتهی الارب ). منه : رجل اخیل ، امراءة خیلاء.
-
باخال
لغتنامه دهخدا
باخال . (ص ) اشیم . مشیم . مشوم . مشیوم . (منتهی الارب ). اخیل .
-
شقراق
لغتنامه دهخدا
شقراق . [ ش َ ق ِرْ را ] (ع اِ) شِقِرّاق . اخیل . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به شِقِرّاق شود.
-
خیل
لغتنامه دهخدا
خیل . (ع اِ) ج ِ اخیل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
کاسکینه
لغتنامه دهخدا
کاسکینه . [ن َ ] (اِ) مرغی باشد سبزرنگ به سرخی مایل و آن را سبزک نیز گویند. تاجی بر سر دارد مانند هدهد و به عربی شقراق خوانند. (برهان ). شقراق . (زمخشری ). مرغی است به پرخواری و شهوت مانند کاسانه . گویند که آن مرغ مانند هدهد تاج دارد و سبزرنگ است به ...
-
کرایه
لغتنامه دهخدا
کرایه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِ) مرغی است سیاه رنگ و بطی ءالسیر یعنی سست پرواز.(برهان ) (از ناظم الاطباء). کرانه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اَخَیل . (زمخشری ). رجوع به کرانه شود.
-
شرقراق
لغتنامه دهخدا
شرقراق . [ ش َ رَ ] (ع اِ) شِرِقراق . نام مرغی . شقراق . (ناظم الاطباء). مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شقراق . اخیل . (یادداشت مؤلف ). شِقِرّاق . (منتهی الارب ). رجوع به شقراق شود.
-
مذالة
لغتنامه دهخدا
مذالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) داه و کنیز خرامان بناز، در حالی که او را خوار گیرند، و از آن است این مثل : اخیل من مذالة لانهاتهان و هی تبختر. (منتهی الارب ). || درع مذالة؛ زره درازدامان . ذائلة. ذائل . (از متن اللغة).
-
خضاری
لغتنامه دهخدا
خضاری . [ خ ُ ری ی ] (ع اِ) مرغی است که آنرا اخیل نیز گویند. این مرغ بزرگتر از قطاء است و چون بر پشت شتر نشیند عرب فال بد گیرد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).