کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخنس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن شریق . و او اُبی بن شریق بن عمروبن وهب بن علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن نمیره ٔ ثقفی است . مؤلف قاموس الاعلام آرد: یکی از شعرای جاهلیت است و خصومت او با رسول اکرم صلوات اﷲ علیه و صحابه ٔ کرام مشهور است . مؤلف منتهی الا...
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن شهاب بن شریق بن ثمامةبن ارقم بن عدی بن معاویةبن عمروبن غنم بن تغلب . صواب آنست که وی از صحابه نبود و اخنسی که از صحابه ٔ رسول (ص ) بود همان اخنس بن شریق الثقفی است . (تاج العروس ). و این بیت از اوست :تظل ّ به رُبدُالنعام ...
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن عباس بن خنیس . شاعریست از عرب .
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن غیاث بن عصمة. شاعریست از عرب .
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن قیس . رئیس فرقه ای از خوارج معروف به اخنسیه . (قاموس الاعلام ).
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ثقفی . رجوع به اخنس بن شریق شود.
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) سلمی بن جناب . صحابی است . (منتهی الارب ).
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَ ن َ ] (ع ص ) مرد که بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی اندک بلند باشد. آنکه بینی او واپس جسته باشد. بینی بازپس جسته . (مهذب الاسماء). بینی واپس جسته . (زوزنی ). بینی باپس جسته . (تاج المصادر بیهقی ). ماربینی . آنکه بینی آویخته دارد. (زمخشری ...
-
اخنس
لغتنامه دهخدا
اخنس . [ اَن َ ] (اِخ ) ابن نعجةبن عدی کلبی . شاعریست از عرب .
-
واژههای همآوا
-
اخنث
لغتنامه دهخدا
اخنث . [ اَ ن َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَنَث . مخنث تر.- امثال : اَخنث من دَلال ؛ و دلال مخنثی معروف است از مردم مدینه معاصر آل مروان . اخنث من طُوَیس . اخنث من مُصَفِّرِ اِستِه . اَخنث ُ من هیت .رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
-
جستوجو در متن
-
ماربینی
لغتنامه دهخدا
ماربینی . (ص مرکب ) اَخنَس . (زمخشری ). آنکه بینی آویخته دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اخنس شود.
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ «اخنس » و «خنساء». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) اقرب الموارد). رجوع به «اخنس » و «خنساء» شود.
-
گردبینی
لغتنامه دهخدا
گردبینی . [ گ ِ ] (ص مرکب ) آنکه بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی او اندکی بلند باشد. اخنس .