کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخرم
/'axram/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است.
۲. [قدیمی] کسی که بینیاش را سوراخ کرده یا شکافته باشند؛ بریدهبینی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'axram ۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است.۲. [قدیمی] کسی که بینیاش را سوراخ کرده یا شکافته باشند؛ بریدهبینی.
-
اخرم
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ ع . ] (ص .)1 - آن که بینی اش را سوراخ کرده باشند. 2 - شعری که در وزن آن «خرم » واقع شده باشد یعنی «فعولن » را «عولن » و به واژة اخرم اضافه شود. «مفاعلتن » را «فاعلتن » گویند.
-
اخرم
لغتنامه دهخدا
اخرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) کوهی در دیار بنی سلیم که ببلاد ربیعةبن عامربن صعصعة پیوندد. کوهی است در چهارمیلی زمین نجد. || کوهی در طرف دهناء و در شعر کثیر بضم راء آمده است (در ثنای مسیب بن عَلس ):موازیة هَضب َالمصبح واتَّقَت ْجبال الحمی والاخشبین بأخرُم ...
-
اخرم
لغتنامه دهخدا
اخرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان روم . (منتهی الارب ).
-
اخرم
لغتنامه دهخدا
اخرم . [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) بریده بینی . کفته بینی . دیوار بینی یا سر بینی اندکی بریده .(تاج المصادر بیهقی ). دیواربینی بریده . (زوزنی ). آنکه میانه ٔ دو سوراخ بینی او بریده باشند : تیر تو تنین دم شده زو درع زال از هم شده بل کوه قاف اخرم شده منقار عن...
-
جستوجو در متن
-
خرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) xarm = اخرم
-
اخرمان
لغتنامه دهخدا
اخرمان . [ اَ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اخرم . دو اخرم سر کتف . دو استخوان سوراخ دار یکی در طرف حنک اعلی و دیگری در دو کتف از جانب بازو و دو زائده که در طرف گو کتف است ودر سر کتف گوی که زائده ٔ سر استخوان بازو در آن است و طرف این گو دو زائده دارد یکی بالا ...
-
تنین دم
لغتنامه دهخدا
تنین دم . [ ت ِن ْ نی دَ ] (ص مرکب ) مانند دَم تنین . اژدهادَم : تیر تو تنین دم شده ،زو درع زال از هم شده بل کوه قاف اخرم شده منقار عنقا ریخته . خاقانی .رجوع به تنین شود.
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اَخْرَم . رجوع به اخرم شود. || گوش شکافته و سوراخ کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از قاموس ). || لب چاک . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || هر پشته ای که از آن ...
-
خرزادبن اشته
لغتنامه دهخدا
خرزادبن اشته . [ خ ُ دُ ن ُ اَ ت َ ] (اِخ ) مکنی به ابومنصور التائی . وی از راویانست و از اخرم نقل حدیث کرد. خرزادبن اشته از محمدبن عباس اخرم از حسن بن عرفه از روح بن صلاح از سفیان ثوری از منصور از ربعی از حذیفه نقل کرده که پیغمبر فرمود «لاتقوم الساع...
-
کرمانی
لغتنامه دهخدا
کرمانی . [ ک ِ ] (اِخ ) ابویوسف یعقوب بن یوسف الکرمانی النیشابوری الشیبانی الفقیه الحافظ، معروف به ابن اخرم و متوفی در سنه ٔ 287 هَ . ق . وی منسوب به کرمانیه محله ای از محله های نیشابور است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان و کرمانیه شود.
-
رباعی
لغتنامه دهخدا
رباعی . [ رُ ] (از ع ، اِ) شعری است چهارمصرعی . (منتخب اللغات ). در اصطلاح عروض آن چهار مصرع بودکه مصرع چهارم با اول و دوم هم قافیه باشد ولی مصرع سوم را قافیه لازم نباشد. (از ناظم الاطباء). در اصطلاح شعرای عجم چهار مصراع که مصراع چهارم با اول و ثانی ...
-
رامشینی
لغتنامه دهخدا
رامشینی . (اِخ ) امیری بن محمدبن منصوربن ابواحمدبن جیک بن بکربن اخرم بن قیصربن یزیدبن عبداﷲبن مسرور ابوالمعالی رامشینی . او از ابومنصور مقومی و ابوالفضائل عبدالسلام ابهری و ابومحمدحسن بن محمدبن کاکا ابهری مقری روایت دارد. و مردی فقیه وادیب و فاضل و ا...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن موسی بن شریک ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به اخفش . او آخرین فرد از اخفش هاست . وی قاری و نحوی و اهل دمشق بود. به سال 201 هَ . ق . متولد شد. قرائتهای مختلف و روایات غریب آموخت و در قراآت سبع ماهر بود. عالم به تفسیر و نحو و معانی و غر...