کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اختن
/'axtan/
معنی
= آختن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'axtan = آختن
-
اختن
لغتنامه دهخدا
اختن . [ اَ ت َ ] (مص ) آختن . رجوع به آختن شود.- براَختن ؛ برکشیدن تیغ : ابلهی باشد براختن تیغ چوبین بر کسی کو بکمتر کس ببخشد در زمان صد ذوالفقار.سنائی .
-
اختن
دیکشنری عربی به فارسی
ختنه کردن
-
واژههای مشابه
-
آختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکشیدن، کشیدن ۲. بالابردن، برافراشتن ۳. کوککردن، نواختن
-
آختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهیختن، آهختن، یاختن، اختن› [قدیمی] 'āxtan برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
-
آختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - بر آوردن ، بیرون کشیدن (تیغ وشمشیر از غلاف ). 2 - بالا بردن ، برافراشتن . 3 - آماده و کوک کردن ساز.
-
آختن
لغتنامه دهخدا
آختن . [ ت َ ] (مص ) آهختن . آهیختن . برآوردن . آهنجیدن . لنجیدن . کشیدن . برکشیدن . تشهیر. بیرون کشیدن . بیرون کردن . یازیدن . سَل ّ. استلال . اخراج : یکی آخته تیغ زرین ز بریکی برسر آورده سیمین سپر. اسدی .تا بتاج هدهد و طاوس در کین عدوت تیرهای پرزده...
-
کین آختن
لغتنامه دهخدا
کین آختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کین کشیدن . کینه کشیدن . انتقام گرفتن : دگر اسب شبدیز کز تاختن نماندی به هنگام کین آختن . فردوسی .همی برد بر هر سویی تاختن بدان تاختن بود کین آختن . فردوسی .یلانی که شان پیشه کین آختن شبانروز خو کرده بر تاختن .اسدی .
-
دست آختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) دست برآوردن ، تصرّف کردن ، تغییر دادن .
-
دست آختن
لغتنامه دهخدا
دست آختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دست دراز کردن و حرکت دادن آن بطرف چیزی . (آنندراج ). کشیدن و بلند کردن دست به سوی چیزی : چو نتوان بر افلاک دست آختن ضروری است با گردشش ساختن . سعدی .- دست آختن به خون کسی ؛ قاصد کشتن کسی شدن . دست یازیدن بر کسی . دست...
-
بیرون آختن
لغتنامه دهخدا
بیرون آختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . از نیام برآوردن . رجوع به برون آختن و آختن شود.
-
برون آختن
لغتنامه دهخدا
برون آختن . [ ب ِ / ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون آختن . بیرون کشیدن . از نیام برآوردن : میغ سیه در قفاش تیغ برون آخته ست طبل فروکوفته ست خشت بینداخته ست . منوچهری .و رجوع به آختن شود.
-
واژههای همآوا
-
آختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکشیدن، کشیدن ۲. بالابردن، برافراشتن ۳. کوککردن، نواختن