کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احوال الدهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عهد احوال ابتدایی
لغتنامه دهخدا
عهد احوال ابتدایی . [ ع َ دِ اَح ْ ل ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرحله ای است از مراحل زندگی بشر و بعقیده ٔ علمای فن ،بشر در این مرحله فقط از حیث قوای عقلی از حیوان برتر بود و هیچگونه صنایعی نداشت و از وجود آتش هم بی خبر بود. از این عهد آثاری...
-
حال و احوال
لغتنامه دهخدا
حال و احوال . [ ل ُ اَح ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . رجوع به حال شود.
-
احوال و اطوار
فرهنگ گنجواژه
حالت.
-
فال و احوال
فرهنگ گنجواژه
وضعیت.
-
حال و احوال
لهجه و گویش تهرانی
احوالپرسی
-
حال و احوال
فرهنگ گنجواژه
وضع، کیفیت. حال و احوال کردن= سلام و احوالپرسی.
-
تی احوال خوب ایسه؟
واژهنامه آزاد
حالت خوبه؟ احوالت خوبه؟
-
جستوجو در متن
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوین کرده است . (کشف الظنون چ اسلامبول ج 2).
-
جرمقی
لغتنامه دهخدا
جرمقی .[ ج ِ م ِ ] (اِخ ) احمدبن اسحاق مکنی به ابوالعباس . فیلسوف و نویسنده و شاعر و مهندس بود. وی از دبیران امیرخلف بشمار می رفت و پس از امیرخلف احوال وی منقلب شد و مسافرتها کرد و در مراجعت بشهر خویش به نیشابوروارد شد و از برگزیده های اشعار وی ابیات...
-
روزنامجه
لغتنامه دهخدا
روزنامجه . [ م َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب روزنامه . (مهذب الاسماء) . کاغذ یا دفتری که حساب یا احوال و وقایع هر روز در آن نوشته شود. کلمه ٔ روزنامجه در قرنهای اول اسلامی مستعمل بوده است . ثعالبی در یتیمة الدهر (چ دمشق ج 2صص 10 - 11) گوید: « مااخرج من کت...
-
تاج الملک
لغتنامه دهخدا
تاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوالغنایم مرزبان بن خسرو فیروز، وزیر ملکشاه سلجوقی . هندوشاه در تجارب السلف آرد: مردی بزرگ بود و عالی همت از خاندان قدیم شیراز مشهور بریاست ، صایم الدهر و تدین و تصون کردی و بوقت روزه گشادن بسیار خلق را جمع آوردی و چ...
-
دریچه
لغتنامه دهخدا
دریچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) درچه . صاحب غیاث اللغات گوید: به معنی در کوچک و همین شهرت دارد، مگر در زیاده بودن یای تحتانی تأمل است لیکن اکثر استادان دریچه به زیادت یاء تحتانی آورده اند و غالب ظن آن است که دریچه در اصل دریزه بود که زای معجمه را...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...
-
نابغه ٔ جعدی
لغتنامه دهخدا
نابغه ٔ جعدی . [ ب ِ غ َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) از شاعران قوی طبع جاهلیت و اسلام است . در نام و نسب جعدی اختلاف است . ابوالفرج اصفهانی نام او را حیان بن قیس بن عبداﷲ... آورده است و صاحب ریحانة الادب : قیس بن عبداﷲ، یا قیس بن کعب بن عبداﷲ . و صاحب قاموس الا...
-
اریحا
لغتنامه دهخدا
اریحا. [ اَ ] (اِخ ) اریخا. اریحه . لغتی عبرانی است و آن نام مدینه ٔ جبارین غور در سرزمین اردن شام است ، بین آن و بیت المقدس سواره یکروز راهست و راه آن از جبال صعب العبور است گویند که بنام اریحابن مالک بن ارفخشذبن سام بن نوح علیه السلام بدین اسم خوان...