کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احدی الحسنیین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احدی الحسنیین
/'ehdalhosnayeyn/
معنی
یکی از دو نیکی؛ یکی از دو نیکویی؛ یکی از دو امر نیک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احدی الحسنیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدیالحسنیین] [قدیمی] 'ehdalhosnayeyn یکی از دو نیکی؛ یکی از دو نیکویی؛ یکی از دو امر نیک.
-
احدی الحسنیین
لغتنامه دهخدا
احدی الحسنیین . [ اِ دَل ْ ح ُ ن َ ی َی ْ ] (ع اِ مرکب ) یکی از دو نیکوئی . یکی از دو نیکی : که از احدی الحسنیین خالی نباشد. (گلستان ). مالک بن سنان گفت : یا رسول اﷲ بخدا سوگندکه ما در میان احدی الحسنیینیم که آن ظفر است یا شهادت و هر دو صورت مطلوب و ...
-
واژههای مشابه
-
إِحْدَى
فرهنگ واژگان قرآن
يک (مؤنث)
-
احدی الراحتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدیالرّاحتَین] [قدیمی] 'ehdarrāhateyn یکی از دو راحت (نومیدی مطلق یا وصول به مطلوب).
-
احدی الاحد
لغتنامه دهخدا
احدی الاحد. [ اِ دَل ْ اَ ح َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ مدح است . یقال : فلان ٌ احدی الاحد؛ یعنی بیهمتاست .
-
احدی الراحتین
لغتنامه دهخدا
احدی الراحتین . [ اِ دَرْ راح َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از دو راحت و مراد یأس است مأخوذ از مثل : الیأس احدی الرّاحتین : چون از این دولت شدم راضی به احدی الراحتین سهل باشد گر امیدم نیست باری کم ز یأس . ظهیر فاریابی .و رجوع به الیأس احدی الراحتین د...
-
احدی عشرة
لغتنامه دهخدا
احدی عشرة. [ اِ داع َ ش َ رَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) یازده .
-
جستوجو در متن
-
حسنیین
لغتنامه دهخدا
حسنیین . [ ح ُ ن َ ی َ ی ْ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حُسنی ̍ : هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنیین . (قرآن 52/9): سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. اگر این غالب آمد مارکشتی و اگر آن غالب آمد از دشمن برستی . (گلستان ).
-
حسنیان
لغتنامه دهخدا
حسنیان . [ ح ُ ن َ ] (ع اِ) حُسنیین . تثنیه ٔ حُسنی ̍. ظفر و شهادت : قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین . (قرآن 52/9). گفته اند مراد دو فرجام نیکو است که عبارت از نصرت و شهادت باشد. و برای تأویل نصرت و شهادت به خصلتین صفت مؤنث آمده است .
-
حسنی
لغتنامه دهخدا
حسنی . [ ح ُ نا ] (ع ص ) تأنیث احسن . (غیاث ). زن نیکو. زن نیک تر. مقابل سَوئی ̍. فرق میان آن با حسن و حسنة این است که حسن در جوانان اعیان گویند چنانکه حسنه آنگاه که وصف باشد و اگر اسم بود در جوانان متعارف و حسنی تنها در جوانان گفته میشود نه در اعیا...
-
کوبیدن
لغتنامه دهخدا
کوبیدن . [ دَ ] (مص ) کوفتن . || زدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : سر مار به دست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. (گلستان ).بگفتا به چوبش بکوبند پشت که با مهتر خود چراشد درشت . میرظهیرالدین مرعشی (از تاریخ گیلان ).- آهن سرد کوبیدن ...
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رَ ت َ ] (مص ) نجات یافتن و آزاد شدن . (ناظم الاطباء). رها شدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). خلاص شدن و نجات یافتن . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 12). خلاص شدن . (فرهنگ رشیدی ). نجات یافتن . رهایی یافتن . رها شدن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ...
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) معروف است که به زبان عربی حیه گویند. (برهان ). حیه . (ترجمان القرآن ). حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به تازی حیه گویند. ج ، ماران . (ناظم الاطباء). پهلوی «مار» ، سانسکریت ، «ماره » ، این کلمه ٔ سانسکریت بمعنی میراننده و کشنده است ، ...