کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احدل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احدل
لغتنامه دهخدا
احدل . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام سگی .
-
احدل
لغتنامه دهخدا
احدل . [ اَ دَ ] (ع ص ) مردی که یک دوش وی افراخته تر باشد از دیگر. (منتهی الارب ). آنکه یک دوشش افراشته تر باشد از دیگر. (تاج المصادر) (زوزنی ). یک دوش بالیده . (مهذب الاسماء). || مردی که کتف و گردن وی بسوی سینه بیرون آمده باشد. (منتهی الارب ). || مر...
-
احدل
لغتنامه دهخدا
احدل . [ اَدَ ] (اِخ ) نام اسپ ابوذر، و یا صواب به جیم است .
-
واژههای همآوا
-
اهدل
لغتنامه دهخدا
اهدل .[ اَ دَ ] (ع ص ) شتر آونگان لفج (لب گنده و سطبر و کلفت ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): مشفر اهدل ؛ لفج آونگان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بزرگ لب . مؤنث آن ، هدلاء. ج ، هدل . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آویخته لب . (المصادر زوزنی ). رجو...
-
جستوجو در متن
-
آویخته دوش
لغتنامه دهخدا
آویخته دوش . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَحدَل .
-
محدل
لغتنامه دهخدا
محدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) احدل . رجوع به محدلة شود.
-
کژگردن
لغتنامه دهخدا
کژگردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه گردن کژ دارد. اَحدَل . حدلاء. اَصیَد. (یادداشت مؤلف ).
-
یک خایه
لغتنامه دهخدا
یک خایه . [ ی َ / ی ِ خا ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) آنکه یک بیضه دارد. اَشْرَج . اَحْدَل . (یادداشت مؤلف ).
-
آویخته گوش
لغتنامه دهخدا
آویخته گوش . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَحدَل . اَخطل . گاوگوش .- سگی آویخته گوش ؛ شلل گوش .
-
حدل
لغتنامه دهخدا
حدل . [ ح ُ دُ / ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ احدل . (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود.
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) که گردن کج دارد. اَحدَل . حَدلاء. (یادداشت مؤلف ). || ذلیل . توسری خور. مظلوم . مقابل گردن شق .
-
حدلاء
لغتنامه دهخدا
حدلاء. [ ح َ ] (ع ص ) تأنیث احدل ، در تمام معانی . || کمانی که یکی از سرهای برگشته ٔ آن راست شده باشد. || رکیة حدلاء؛ مخالفة عن قصدها. (منتهی الارب ). چاه ناراست و پیچیده . (ناظم الاطباء).
-
چپه دست
لغتنامه دهخدا
چپه دست . [ چ َ پ َ / پ ِ دَ ] (ص مرکب ) آن که با دست چپ بهتر و بیشتر کار کند. کسی که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). چپه . (ناظم الاطباء). احدل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَلفَک . اعفت . اعسر. الفت . (منتهی الارب ). چپ دست . چپل . رجوع به...