کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اسحم
لغتنامه دهخدا
اسحم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) بتی بوده است عرب را. رجوع به بت و منتهی الارب شود.
-
اسحم
لغتنامه دهخدا
اسحم . [ اَ ح َ ] (ع ص ) سیاه . (منتهی الارب ): اسحم داج ؛ شب سخت سیاه از تاریکی . (مهذب الاسماء). || (اِ) گیسو. موی سیاه . || شب . || خونی که در آن سوگندخوران دست خود را غوطه دهند. خونی که هم سوگندان در آن دست فروزدندی . || ابر. || سرپستان . || سیاه...
-
اسهم
لغتنامه دهخدا
اسهم . [ اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِ سَهم .
-
اصحم
لغتنامه دهخدا
اصحم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) اصحم نجاشی . اصحمة النجاشی . اصحم بن ابجر. اصحم ابجر. اصحمةبن بحر نجاشی . پادشاه حبشه بود که حضرت رسول (ص ) در سال پنجم بعثت نامه ای به وی نوشت و او اسلام آورد. حمداﷲ مستوفی در ضمن وقایع سال پنجم آرد: عمرو امیة ضمیری به اصحم ...
-
اصحم
لغتنامه دهخدا
اصحم . [ اَح َ ] (ع ص ) سیاه زردی مایل . مؤنث : صَحْماء. ج ، صُحْم . (منتهی الارب ). دارای صحمة، گویند: حمار اصحم و اتان صحماء. (قطر المحیط). دارای سیاهی که به زردی زند یا برنگ خاکی که اندکی به سیاهی زند یا برنگ سرخی درآمیخته به سپیدی . (از اقرب الم...