کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثبات کردن(با دلیل) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ascertainment bias
سوگیری اثبات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نوعی سوگیری اطلاعات که ناشی از تلاش بیشازحد مشاهدهگر برای اثبات وقوع پیامد در موردها است
-
حرف اثبات
لغتنامه دهخدا
حرف اثبات . [ ح َ ف ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف رابطه . رجوع به حرف رابطه شود.
-
اثبات کننده
دیکشنری فارسی به عربی
برهاني
-
قابل اثبات
دیکشنری فارسی به عربی
مُمکنٌ إثباتُهُ
-
اثبات شدنی
دیکشنری فارسی به عربی
مُمکنٌ إثباتُهُ
-
provable security
امنیت اثباتپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] امنیت یک سامانۀ رمزنگاری که بتوان الزامات امنیتی آن را در یک مدل تهاجمی بهصورت صوری بیان کرد
-
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
دیکشنری فارسی به عربی
مهنة
-
جستوجو در متن
-
reason
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلیل، عقل، علت، خرد، سبب، موجب، شعور، مناسبت، عذر، ملاک، عنوان، مورد، عاقلی، خوشفکری، مایه، استدلال کردن، محاجه کردن، دلیل استدلال کردن، دلیل و برهان اوردن
-
reasons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلایل، دلیل، عقل، علت، خرد، سبب، موجب، شعور، مناسبت، عذر، ملاک، عنوان، مورد، عاقلی، خوشفکری، مایه، استدلال کردن، محاجه کردن، دلیل استدلال کردن، دلیل و برهان اوردن
-
معارضه
لغتنامه دهخدا
معارضه . [ م ُ رَ ض َ / رِ ض ِ ] (از ع ، اِمص ) روبارویی دو خصم و دو حریف با یکدیگر. معارضت . (ناظم الاطباء). مقابله ٔ دو حریف با هم : از معارضه ٔ رایات او تماول و تجافی نمود و به مرورود رفت و نیشابور بازگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203 -...
-
مدلل
لغتنامه دهخدا
مدلل . [ م ُ دَل ْ ل َ ] (ع ص ) به دلیل ثابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به دلیل ثابت شده . بادلیل . دلیل دار. مثبت . ثابت . مبرهن . برهانی . موجه . (یادداشت مؤلف ).- مدلل داشتن ؛ مدلل کردن . به اثبات رساندن . مبرهن کردن . ثابت کردن .- مد...
-
تدقیق
لغتنامه دهخدا
تدقیق . [ ت َ ] (ع مص )نیک بکوفتن . (زوزنی ). نیک کوفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو بکوفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || باریک کردن . (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باریک گردانیدن . (منتهی الارب )...
-
حکومت
لغتنامه دهخدا
حکومت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حکومة. قضا. قضاوت کردن . داوری کردن . || حکم راندن . دیوان کردن . || فرمانروایی کردن . || سلطنت کردن ، پادشاهی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) فرماندهی . حکمرانی . حکم . (در تمام معانی ) سلطنت . سلطان . || ترافع. دا...
-
تمویه
لغتنامه دهخدا
تمویه . [ ت َم ْ ] (ع مص ) خبردادن خلاف آنچه پرسند او را از آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).خبر دادن کسی را خلاف آنچه پرسند و تزویر و تلبیس کردن او را چنانکه گویی خبر را تر و تازه و با آب کرده است . (از اقرب الموارد) : تمویه و تزویر آنها مرا در...