تدقیق . [ ت َ ] (ع مص )نیک بکوفتن . (زوزنی ). نیک کوفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو بکوفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || باریک کردن . (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باریک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دقیق گردانیدن چیزی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || تدقیق در چیزی ؛ بکار بردن دقت در آن . (از اقرب الموارد). تدقیق در حساب و غیره ؛ دقت نظر در آن بکاربردن . (از المنجد). باریکی و دقت و غوررسی کردن . (ناظم الاطباء). اثبات المسئلة بدلیل دق طریقه لناظریه .(تعریفات جرجانی ). اثبات دلیل باشد بوسیله ٔ دلیل ، چنانکه تحقیق اثبات موضوع باشد بوسیله ٔ دلیل ، چنانکه صادق حلوانی در حاشیه ٔ بدیعالمیزان ذکر کرده . || نرم کردن آرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || و مدقق در اصطلاح صوفیان ، کاملیست که حقایق اشیاء کماینبغی بر او ظاهر گشته باشد. و این معنی کسی را میسر است که از حجت و برهان گذشته و بمرتبه ٔکشف الهی رسیده باشد و بعین العیان مشاهده نموده که حقیقت همه اشیاء حق است و بغیر از وجود واحد مطلق موجود دیگر نیست . و موجود به اشیاء دیگر مجرد اضافت بیش نه ، کذا فی لطایف اللغات . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.