کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتمام
/'etmām/
معنی
۱. تمام کردن؛ به پایان رساندن.
۲. انجام دادن؛ به انجام رساندن.
۳. [قدیمی] ازبین بردن؛ هلاک کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تتمیم، تکمیل
۲. اختتام، پایان، ختم ≠ آغاز
برابر فارسی
به پایان رساندن، فرجام، پایان، انجام، به سرانجام رساندن،سرانجام، سپریدن
دیکشنری
completion, end, ending, expiration, expiry, finis, stop
-
جستوجوی دقیق
-
اتمام
واژگان مترادف و متضاد
۱. تتمیم، تکمیل ۲. اختتام، پایان، ختم ≠ آغاز
-
اتمام
فرهنگ واژههای سره
به پایان رساندن، فرجام، پایان، انجام، به سرانجام رساندن،سرانجام، سپریدن
-
اتمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etmām ۱. تمام کردن؛ به پایان رساندن.۲. انجام دادن؛ به انجام رساندن.۳. [قدیمی] ازبین بردن؛ هلاک کردن.
-
اتمام
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) تمام کردن ، به پایان رسانیدن .
-
اتمام
لغتنامه دهخدا
اتمام . [ اِ ] (ع مص ) انجام دادن . به پایان رسانیدن . پرداختن . اکمال . تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فرجامانیدن : واﷲ الموفق لاتمام ما فی نیتی بفضله و کرمه . (تاریخ بیهقی ). کسان حاجب بکتکین گفتند که امروز ... شغلی فریضه است .. تا آن ا...
-
اتمام
دیکشنری فارسی به عربی
اکمال , انجاز
-
واژههای مشابه
-
اتمام کردن
فرهنگ واژههای سره
سپریدن، انجام رسانیدن، سپری کردن
-
ultimatum
اتمامِحجت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] اخطار کتبی نهایی دولتی به دولت دیگر در مورد انجام دادن کاری یا برآوردن خواستهای که عدم توجه به آن ممکن است به جنگ یا اقدامات خصمانه منجر شود متـ . زنهاره
-
اتمام حجت
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ حُ جَُ) [ ع . ] (مص ل .) تمام کردن حجت بر خصم ، اولتیماتوم .
-
اعتراض کلام قبل از اتمام
لغتنامه دهخدا
اعتراض کلام قبل از اتمام . [ اِ ت ِ ض ِ ک َ ق َ اَ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )صاحب حدائق السحر آرد: این عمل را ارباب صناعت حشو نیز خوانند و این صنعت چنان باشد که شاعر در بیت معنی آغاز نهد (و) پیش از آن که معنی تمام شود سخن دیگر در میان بگوید، آنگاه...
-
واژههای همآوا
-
اطمام
لغتنامه دهخدا
اطمام . [ اِ ] (ع مص ) وقت بریدن موی رسیدن . گویند: اَطَم َّ شعره . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اطمام شعر فلان ؛ هنگام ستردن آن فرارسیدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). استطمام . (اقرب الموارد) (متن اللغة). به ستردن آمدن مو...
-
جستوجو در متن
-
atmostea
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتمام