کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالملوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالملوک
لغتنامه دهخدا
ابوالملوک . [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) ارسلان بن مسعودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین . رجوع به ارسلان ... شود:اندر زمانه شاه جهان تا جهان بودسلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود. مسعودسعد.شاهی که پیر گشته جهان را جوان کندسلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند....
-
ابوالملوک
لغتنامه دهخدا
ابوالملوک . [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) خسرو ملک . تاج الدین سراج الدوله . رجوع به خسرو ملک ... شود.
-
ابوالملوک
لغتنامه دهخدا
ابوالملوک . [ اَ بُل ْ م ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) پدر شاهان .
-
ابوالملوک
لغتنامه دهخدا
ابوالملوک . [ اَ بُل ْ م ُ ](اِخ ) تاج الدین . رجوع به خسرو ملک ابوالملوک شود.
-
ابوالملوک
لغتنامه دهخدا
ابوالملوک . [ اَ بُل ْم ُ ] (اِخ ) سراج الدوله . رجوع به خسرو ملک ... شود.
-
جستوجو در متن
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابوالملوک خسرو ملک . رجوع به خسرو ملک ابوالملوک شود.
-
حسام الدولة
لغتنامه دهخدا
حسام الدولة. [ ح ُ مُدْ دَ / دُول َ ] (اِخ )کینخواری پسر اردشیر پسر کینخوار پسر شهریار پسر کینخوار پسر رستم پسر دارا پسر حسام الدوله ٔ شهریار . اولین فرمانروای کینخواریان (635-750 هَ . ق .). میباشد. وی در 674 هَ . ق . پس از 12 یا 15 سال حکومت درگذشت ...
-
سراجی خراسانی
لغتنامه دهخدا
سراجی خراسانی . [س ِ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) معروف به جمال الدین فخرالشعراء محمدبن علی السراجی که شمع جمع افاضل بود و بدر سپهر فضایل ، دل مشعله ٔ گردون از رشک علو سخن او چون فتیله تافته و شرف قربت ابوالملوک سراج الدوله یافته . و این قصیده ٔ غرا که نور معانی...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن شهریاربن قارن بن شروین . از آل باوند، شاخه ٔ کیوسیه است که از سال 45 تا 397 هَ . ق . در مازندران فرمانروایی داشتند. مدت پادشاهیش کوتاه بود. (مازندران و استرآباد، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 180). در تاریخ طبرستان آمده است : «اسفهبد شهر...
-
شادخوار
لغتنامه دهخدا
شادخوار. [خوا / خا ] (نف مرکب ) خوشحال و فرحناک . (فرهنگ جهانگیری ). نیکبخت . عیاش . (ناظم الاطباء). گذراننده ٔ معاش بی زحمت و کدورت و تنگی . (برهان قاطع) : زین سو سپه توانگر و زان سو خزینه پرو اندر میان رعیت خشنود و شادخوار. فرخی (از فرهنگ جهانگیری ...
-
مسعودسعد
لغتنامه دهخدا
مسعودسعد. [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) مسعودبن سعدبن سلمان . شاعر توانای زبان فارسی در قرن پنجم و ششم هجری . خانواده ٔ او از همدان و مولد و منشاء وی چنانکه غلامعلی آزاد در سبحة المرجان فی آثار هندوستان متعرض است و از اشعار خود او نیز استنباط می شود لاهور بو...
-
ارسلان
لغتنامه دهخدا
ارسلان . [ اَ س َ ](اِخ ) ابن مسعودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین غزنوی ملقب بسلطان الدوله و ابوالملوک . بعد از فوت مسعودبن ابراهیم (508 هَ . ق .) ولدش کمال الدوله شیرزاد قدم بر مسند سروری نهاد و چون یک سال از سلطنتش بگذشت ، در سنه ٔ تسع و خمس...