کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابن طباطبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابن طباطبا
لغتنامه دهخدا
ابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم طباطبا. جد اواحمدبن ابراهیم برادر ابن طباطبا ابوعبداﷲ محمد سابق الذکر است . یکی از شرفای اصفهان و ادیب و شاعر و بحدت ذکاء و قریحه مشهور و مذکور است . او راست : کتاب عیار...
-
ابن طباطبا
لغتنامه دهخدا
ابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام . به سال 199 هَ .ق . در عصر خلافت مأمون بمعیت ابوالسرایا در رقه بر عباسیان خروج کرده کوفه را به ضبط خویش آورد. از بغداد جی...
-
ابن طباطبا
لغتنامه دهخدا
ابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بن ابراهیم مصری علوی . شاعر و ادیب . نقیب علویین به مصر، و طباطبا لقب ابراهیم جد اوست . وفات 345 هَ .ق . || دیگری از این خاندان نیز در مصر شهرت یافت و به ابن طباطبا معروف است و هو ابومحمد عبدا...
-
واژههای مشابه
-
آبن
لغتنامه دهخدا
آبن . [ ب ِ ] (ع ص ) طعام خشک .
-
ابن سینا
فرهنگ واژههای سره
پور سینا
-
ابن السبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبناءُالسَّبیل] ‹ابنسبیل› [مجاز] (فقه) 'ebnossabil مسافری که در شهر خود بضاعت و سروسامان دارد اما در سفر بیچیز و تهیدست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است؛ درراهمانده.
-
ابن اللبون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ebnollabun شتر نر دوساله.
-
ابن الوقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ebnolvaqt ۱. کسی که به مقتضای وقت و زمان کار میکند و وقت را غنیمت میشمارد؛ فرصتطلب.۲. (تصوف) ویژگی صوفیای که به زمان حال و گذشته توجه نمیکند و تنها به واردات غیبی توجه دارد و به ذکر حق میپردازد: ◻︎ صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق ...
-
ابن السبیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ بْ نُ سْ سَ) [ ع . ] (ص مر.) راه نشین ، مسافر تهیدست .
-
ابن الماء
فرهنگ فارسی معین
(اِ بْ نُ لْ) [ ع . ] (اِ.) مرغابی .
-
ابن الوقت
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - فرصت - طلب ، آن کسی که هر لحظه رنگ عوض می کند. 2 - در اصطلاح صوفیان سالکی که فرصت را از دست ندهد و به انجام وظایف بپردازد و به گذشته و آینده توجهی نداشته باشد.
-
ابن الیوم
فرهنگ فارسی معین
( ~. یَ) [ ع . ] (ص مر.) بی خیال ، بی قید.
-
ابن ابار
لغتنامه دهخدا
ابن ابار. [ اِ ن ُ اَب ْ با ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمد خولانی . رجوع به ابوجعفر احمدبن محمد شود.
-
ابن ابار
لغتنامه دهخدا
ابن ابار. [ اِ ن ُ اَب ْ با ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن ابی بکر قضاعی (595-658 هَ .ق .). مورخ و شاعر و ادیب . تولد او در شهر بلنسیه . و نزد حکام بلنسیه صاحب سر بوده . وقتی مسیحیان این شهر را محاصره کردند به سفارت نزد امیر تونس رفت و از او درخواس...