کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابعد
/'ab'ad/
معنی
بعیدتر؛ دورتر.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
دورتر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابعد
فرهنگ واژههای سره
دورتر
-
ابعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ab'ad بعیدتر؛ دورتر.
-
ابعد
فرهنگ فارسی معین
(اَ عَ) [ ع . ] (ص .) 1 - دورتر، بعیدتر. 2 - خویش دور، بیگانه . 3 - خیانت گر، خائن . 4 - خیر، فایده . ج . اباعد.
-
ابعد
لغتنامه دهخدا
ابعد. [ اَ ع َ ] (ع ن تف ، ص ) دورتر. بعیدتر: ابعد من النجم ؛ اقصی . || خویش دور. || بیگانه . || خائن . خیانت گر. || (اِ) خیر و فایده . ج ، اباعد.
-
ابعد
دیکشنری عربی به فارسی
تبعيد کردن , اخراج بلد کردن , دور کردن
-
ابعد
واژهنامه آزاد
دوربودن
-
واژههای مشابه
-
ابعد ما يکون
دیکشنری عربی به فارسی
دورترين , اقصي نقطه , بعيدترين , دورترين نقطه
-
واژههای همآوا
-
عباد
فرهنگ نامها
(تلفظ: ebād) (عربی) (جمع عَبد) ، بندگان ؛ و اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده میباشد .
-
آباد
واژگان مترادف و متضاد
۱. برپا، دایر، معمور ۲. پررونق ۳. پیشرفته، توسعهیافته، مترقی ۴. تندرست، سالم ۵. بسامان، منظم ۶. غنی، مرفه ≠ خراب، متروک، ویران ۷. بیرونق ۸. عقبمانده
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن اخضربن علقمةبن عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی است و به امر عبداﷲبن زیاد با چهارهزار مرد جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت و مرداس را بکشت و سر او را به نزد پسر زیاد فرستاد. وی به سا...
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن الحصین بن یزیدبن عمرو الحبطی التمیمی ، مکنی به ابوجهضم و در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از جانب ابن زبیر به ریاست شرطه ٔ بصره منصوب گردید و در ایام قتل مختار از همراهان مصعب بود.او از کسانی است که با عبداﷲبن عامر ...
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن زیادبن ابیه برادر عبداﷲبن زیاد ومکنی به ابوحرب . وی از جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال 100 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبادبن حبیب بن مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی البصری ، مکنی به ابومعاویه . وی از حفاظ حدیث و از ثقات بود و به سال 181 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).