کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابعث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابعث
معنی
بيرون دادن , خارج کردن , بيرون ريختن , انتشار نور منتشرکردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابعث
دیکشنری عربی به فارسی
بيرون دادن , خارج کردن , بيرون ريختن , انتشار نور منتشرکردن
-
واژههای مشابه
-
أَبَعَثَ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا مبعوث کرد
-
أُبْعَثُ
فرهنگ واژگان قرآن
برانگيخته شوم
-
واژههای همآوا
-
عباس
فرهنگ نامها
(تلفظ: abbās) (عربی) (در قدیم) (صیغهی مبالغه) ، اخمو ، عبوس ؛ شیری که شیران از او بگریزند؛ (به مجاز) بسیار شجاع و دلیر ؛ (در اعلام) عباسِ بن علی مکنی [کنیه او] ابوالفضل و برادر امام حسین (ع) که در واقعه عاشورا به شهادت رسید.
-
أَبَعَثَ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا مبعوث کرد
-
أُبْعَثُ
فرهنگ واژگان قرآن
برانگيخته شوم
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن احنف بن اسود الحنفی الیمامی ، مکنی به ابوالفضل . یمانی الاصل است . او راست : دیوانی معروف به دیوان احنف . رجوع به ابوالفضل ابی احنف شود.
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن سهل بن سعد تابعی است . (منتهی الارب ). و رجوع به مجمل التواریخ ص 306 شود.
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیبانی . یکی از والیان هرات بعد از درگذشت عبداﷲ طاهر است . (تاریخ خاندان طاهری ص 166).
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن عبدالرحمان التغلبی . امیر یمانی . اصل او از جبل ذخر است و امارت زبید و عدن یافت . وی را همت عالی بود و ثروت بسیاری داشت از جمله آثار نیک او مسجدی است در ابیات حسین و مسجد قریه ٔ سلامه و مدرسه ای در ذخر. وی...
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف . از بزرگان قریش در عصر جاهلیت و اسلام بود و جد خلفای عباسی است . پیغمبر (ص ) در وصف وی گوید که وی بخشنده ترین مردم قریش بود. با خویشان خود حسن سلوک داشت و در عقل و ذکاوت معروف بود. با بردگ...
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن فرج الریاشی البصری . از لغویان و روات و مورخان عرب بود. وی به سال 177 هَ . ق . در بصره متولدشد و به سال 257 در فتنه ٔ صاحب الزنج به قتل رسید. او راست : کتاب الخیل و کتاب الابل و ما اختلف اسماؤه من کلام العرب ، و کتابه...
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن فرناس . از مخترعین اندلس و از مردم قرطبه است و ظاهراً وی درعصر خلیفه عبدالرحمان دوم می زیسته است . (قرن نهم میلادی ). وی اولین کسی است که صنعت شیشه و سنگ تراشی رادر اندلس بوجود آورد و آلتی درست کرد بنام المثقال لمعرفة ...