کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اباش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اباش
لغتنامه دهخدا
اباش . [ اُ ] (اِ) اُباشه . جماعتی آمیخته از هر جنس مردم . و فرهنگ نویسان قطعه ٔ ذیل را از سعدی شاهد لفظ و معنی فوق می آورند : اگر تو بر دل مسکین من نبخشائی چه لازم است که جور و جفا کشم چندین بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در اباشه ٔ او جور نیست بر م...
-
جستوجو در متن
-
اباشه
فرهنگ فارسی معین
(اُ شَ یا ش ِ) [ ع . ] (اِ.) = اباش : جماعتی آمیخته از هر جنس مردم .
-
هفت آبا
لغتنامه دهخدا
هفت آبا. [ هََ ](اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان . (برهان ) : زمانه را ز پی زادن چنو فرزندعقیم گشت چهارامهات و هفت آباش .سنائی .
-
چهارامهات
لغتنامه دهخدا
چهارامهات . [چ َ / چ ِ اُم ْ م َ ] (اِ مرکب ) چهارعنصر : زمانه را ز پی زادن چنو فرزندعقیم گشت چهارامهات و هفت آباش .سنائی .
-
سید
لغتنامه دهخدا
سید. [ س َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. مهتر قوم . سردار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مهتر. (دهار) : گرچه آباش سیدان بودنداو بهر فضل سید آباست . فرخی .کاشکی سیدی من آن تبمی تا چو تبخاله گرد آن لبمی . خفاف .این ارادتی که لازم شده در گردن من نسبت به سید م...