کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُمَمٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أُمَمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
امتها
-
واژههای مشابه
-
امم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُمَّة] 'omam = امت
-
امم
فرهنگ فارسی معین
(اُ مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ امت . 1 - پیروان . 2 - گروه ها.
-
امم
لغتنامه دهخدا
امم . [ اَ م َ ] (ع مص ) قرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن . || (اِ) نزدیکی . (از المرجع). گویند اخذت ذلک من امم ؛ ای من قرب . (از اقرب الموارد). || چیزی اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): گویند ماسأل...
-
امم
لغتنامه دهخدا
امم . [ اُ م َ ] (ع اِ)ج ِ امّة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گروهها.جماعتها : مرابیع کرم و ینابیع حکم و مصابیح ظلم و مجاریح امم بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).منکسرتر خود نباشم از عدم کز دهانش آمدستند این امم . مولوی (مثنوی ).جز آستانه ٔ فضلت که...
-
امم
دیکشنری عربی به فارسی
ملي کردن , ملي شدن
-
واژههای همآوا
-
امم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُمَّة] 'omam = امت
-
امم
فرهنگ فارسی معین
(اُ مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ امت . 1 - پیروان . 2 - گروه ها.
-
عمم
لغتنامه دهخدا
عمم . [ ع َ م َ ] (ع اِمص ) کلانی جثه در مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیاری . (منتهی الارب ). کثرت . (اقرب الموارد) : زین عمم در خون و در گل مانده ای همچو مرغ نیم بسمل مانده ای . عطار.|| فراهم شدگی . (منتهی الارب ). اجتماع . |...
-
عمم
لغتنامه دهخدا
عمم . [ ع ُ م َ ] (ع اِ) تمام جسم و مال و جوانی . (از اقرب الموارد): استوی علی عممه ؛ برابر شد بتمام جسم و مال و شباب خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ عَمیم . رجوع به عمیم شود.
-
امم
لغتنامه دهخدا
امم . [ اَ م َ ] (ع مص ) قرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن . || (اِ) نزدیکی . (از المرجع). گویند اخذت ذلک من امم ؛ ای من قرب . (از اقرب الموارد). || چیزی اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): گویند ماسأل...
-
امم
لغتنامه دهخدا
امم . [ اُ م َ ] (ع اِ)ج ِ امّة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گروهها.جماعتها : مرابیع کرم و ینابیع حکم و مصابیح ظلم و مجاریح امم بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).منکسرتر خود نباشم از عدم کز دهانش آمدستند این امم . مولوی (مثنوی ).جز آستانه ٔ فضلت که...