امم . [ اَ م َ ] (ع مص ) قرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن . || (اِ) نزدیکی . (از المرجع). گویند اخذت ذلک من امم ؛ ای من قرب . (از اقرب الموارد). || چیزی اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): گویند ماسألت الا امماً؛ ای شیئاً یسیراً. (از اقرب الموارد). || امر بَیّن و آشکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قصد وسط. (از اقرب الموارد). قصد نه دور و نه نزدیک . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) . چیزی که نه نزدیک باشد و نه دور. (آنندراج ). || (ص ) قریب . (ناظم الاطباء): و جیرة ما هم لو انّهم امم . زهیر. (از المرجع). || مقابل . (ناظم الاطباء). ازاء، گویند داری امم دارک . (از المرجع).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.