کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُخْرِجَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أُخْرِجَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
پديدار شده - اخراج شده
-
واژههای مشابه
-
أَخْرَجَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
خارج کرد
-
أَخْرَجَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
خارج کرد
-
واژههای همآوا
-
أَخْرَجَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
خارج کرد
-
أَخْرَجَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
خارج کرد
-
جستوجو در متن
-
حضیضة
لغتنامه دهخدا
حضیضة. [ ح َ ض َ ] (ع اِ)ملک ید: اخرجت له حضیضتی و بضیضتی . (منتهی الارب ).
-
بشیشة
لغتنامه دهخدا
بشیشة. [ ب َ ش َ ] (ع اِ) مال ملک ید، یقال : اخرجت بشیشتی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
اشاکة
لغتنامه دهخدا
اشاکة. [ اِ ک َ ] (ع مص ) خار برآوردن درخت . یقال :اشوکت الشجرة اشواکاً (علی الاصل ) و کذا اشاکت اشاکةً؛ ای اخرجت شوکة. || به خار درخستن کسی را. رسانیدن خار را و رنجانیدن به آن . (منتهی الارب ).
-
ورود
لغتنامه دهخدا
ورود. [ وُ ] (ع مص )رسیدن و درآمدن و وارد شدن و به جای اندرآمدن و پیوستن . (از ناظم الاطباء). آمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اندرآمدن . (آنندراج ). حاضر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). درآمدن . (ناظم الاطباء). حاضر گردیدن . || وِرد. به آب آمدن . ...
-
اثقال
لغتنامه دهخدا
اثقال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثَقَل و ثِقل . بارهای گران . (منتهی الارب ). گرانیها. بارها. اسباب . امتعه . || اشیاء نفیسه : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از رحال و اثقال او مبلغی تلف شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجّا...
-
ابیورد
لغتنامه دهخدا
ابیورد. [ اَ وَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: ایرانیان در اخبار خویش آرندکه کیکاوس زمینی را بخراسان به اقطاع باوردبن گودرزکرد و او شهری بدانجا بساخت که بنام بانی آن باورد منسوب شد. و بخراسان میان سرخس و نساء واقع است و آبی ناگوار و هوائی وبائی دارد و بیماری ع...
-
اسفنج
لغتنامه دهخدا
اسفنج .[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چون دست بر وی نهند خود را جمع کند و چون بمیر...