کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جعفر انف الناقة
لغتنامه دهخدا
جعفر انف الناقة. [ ج َ ف َ رِ اَ فُن ْ نا ق َ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن قریع... شود.
-
انف (فعل ماض)
دیکشنری عربی به فارسی
نفي کردن , خنثي کردن
-
واژههای همآوا
-
عنف
واژگان مترادف و متضاد
جبر، خشونت، درشتی، زور، قهر ≠ لطف
-
انف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'anf بینی.
-
انف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) بینی .
-
عنف
فرهنگ فارسی معین
(عُ نْ) [ ع . ] (اِمص .) شدت ، قساوت ، درشتی .
-
عنف
لغتنامه دهخدا
عنف . [ ع َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): هم یخرجون عنفاً عنفاً؛ أی اولاً فأولاً؛ یعنی آنها یکی پس از دیگری خارج میشوند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
عنف
لغتنامه دهخدا
عنف . [ ع َ ] (ع مص ) رفق و مدارا نکردن بر کسی . (از اقرب الموارد). درشتی نمودن با کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درشتی کردن و تندی و ستیزه نمودن . (غیاث اللغات ). عَنافة. رجوع به عنافة شود.
-
عنف
لغتنامه دهخدا
عنف . [ ع َ / ع ُ / ع ِ ] (ع اِمص ) درشتی و سختی . ضد رفق و مدارا. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مال خدایگان بستاند به عنف و کُرْه از دست منکرانی چون منکر و نکیر. فرخی .از هرات و نواحی آن ... به هزارهزار دینار برا...
-
عنف
لغتنامه دهخدا
عنف . [ ع ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عنیف . رجوع به عنیف شود.
-
انف
لغتنامه دهخدا
انف . [ اَ ] (ع اِ) بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). منخر. (از اقرب الموارد). معطس . دماغ . (یادداشت مؤلف ). ج ، آناف ، اُنوف ، آنُف (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (...
-
انف
لغتنامه دهخدا
انف . [ اَ ] (ع مص ) زدن بینی کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر بینی زدن . || به بینی رسیدن آب و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ): انفه الماء؛ رسید آب تا بینی او در حوض و جوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)....
-
انف
لغتنامه دهخدا
انف . [ اَ ن َ ] (ع مص ) ننگ داشتن از چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ننگ داشتن . (تاج المصادربیهقی ) (مصادر زوزنی ). استنکاف . (از اقرب الموارد).ننگ و عار داشتن . (آنندراج ): ما رأیت احمی انفاً من فلان ؛ یعنی با ننگ تر از فلان ندیدم . || ب...
-
انف
لغتنامه دهخدا
انف . [ اَن ِ ] (ع ص ) بعیر انف ؛ شتر دردمندبینی از چوبک مهار.(ناظم الاطباء). اشتری که بینیش درد کند از برس . (مهذب الاسماء). آنکه بینی او درد کند. (یادداشت مؤلف ). || ذَئِر. ذائر. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ذائر شود. || (ق زمان ) اکنون : قال انفاً...
-
انف
لغتنامه دهخدا
انف . [ اُ ن ُ ] (ع اِ) رفتار نیکو. || آتیک من ذی انف ؛ می آیم ترا از پیش ، کماتقول من ذی قَبَل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اِفعل ذاک من ذی انف ؛ از سرنو بکن این کار را. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) روضة انف ؛ مرغزار ستور نارسیده . (منتهی الا...