کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آماهیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آماهیده
لغتنامه دهخدا
آماهیده . [ دَ/ دِ ] (ن مف / نف ) آماسیده . رجوع به آماهیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
انفتاخ
لغتنامه دهخدا
انفتاخ . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) باد گرفتن و آماهیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
آماسیده
لغتنامه دهخدا
آماسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) متوَرّم . منتفخ . متهبج . آماهیده . بادکرده . ورم کرده . پُف کرده . برآماسیده . تمیده : باثعالشفه ؛ آماسیده لب . (ربنجنی ).
-
خزباء
لغتنامه دهخدا
خزباء. [ خ َ ] (ع ص ) ماده شتری که پستانش آماهیده باشد و یا در زهدان وی ثآلیل بود که بدان متأذی می گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
مطمور
لغتنامه دهخدا
مطمور. [ م َ ] (ع ص ) غله ٔ ذخیره شده . || گرفتار درد دندان . (ناظم الاطباء). || آماهیده . آماسیده . ورم کرده (خستگی ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به طمر در همین لغت نامه شود.
-
متورم
لغتنامه دهخدا
متورم . [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آماسنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).آماسیده . ورم کرده و برآمده و بادکرده . (ناظم الاطباء). آماسیده . آماهیده . خاسته . منتفخ . برآماهیده . بادکرده . برآماسیده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
منتفخ
لغتنامه دهخدا
منتفخ . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) برآماسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متورم . ورم کرده . آماسیده . آماهیده . بادکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به انتفاخ شود.- منتفخ شدن ؛ آماسیدن . (یادداشت ایضاً). باد کردن برآمدن ...
-
انتفاخ
لغتنامه دهخدا
انتفاخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآماسیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). باد گرفتن . آماهیده شدن . (مصادر زوزنی ). آماسیدن . بردمیده شدن . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پربار شدن و آماسیدن . (غیاث اللغات ). باد آوردن . باد...