انتفاخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآماسیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). باد گرفتن . آماهیده شدن . (مصادر زوزنی ). آماسیدن . بردمیده شدن . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پربار شدن و آماسیدن . (غیاث اللغات ). باد آوردن . باد کردن . برآماسیدن . آماس کردن . ورم کردن . آماسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). آماهیدن . منتفخ شدن . تورم . (یادداشت مؤلف ). || بلند برآمدن روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بلند و مرتفع شدن روز، گویند انتفخ النهار. || تکبر و تعظّم . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) آماسیدگی . پرشدگی از نفخ و باد. (ناظم الاطباء): انتفاخ پلک ؛ یعنی بردمیده شدن پلک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اِ) آماس . ورم . (فرهنگ فارسی معین ). آماس . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.