کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزرد
معنی
(زَ) (اِ.) رنگ ، لون ، گونه .
فرهنگ فارسی معین
فعل
بن گذشته: آزرد
بن حال: آزار
دیکشنری
kind, type
-
جستوجوی دقیق
-
آزرد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) رنگ ، لون ، گونه .
-
آزرد
لغتنامه دهخدا
آزرد. [ زَ ] (اِ) رنگ . لون . گونه . آرنگ : ابر فروردین بباران در چمن پرورد وردگشت خیری با فراق نرگسش آزرد زرد. قطران .بوستان از بانگ مرغان پرخروش زیر گشت گلستان آزرد گوهر چون سریر میر گشت .قطران .
-
آزرد
لغتنامه دهخدا
آزرد. [ زَ ] (مص مرخم ، اِمص ) آزردگی . در شاهنامه های چاپی بیت ذیل دیده میشود : منوچهر از این کار پردردشدزمهراب و دستان پرآزرد شد.(درجای دیگر این کلمه را ندیده ام و بیت را هم در شاهنامه ٔ خطی و نسبةً معتمدی که در حدود 850 هَ . ق . نوشته شده نیافتم و...
-
واژههای مشابه
-
آزرد او را
دیکشنری فارسی به عربی
أثْقَلَ کاهِلَهُ
-
واژههای همآوا
-
اذرد
لغتنامه دهخدا
اذرد. [ ] (اِ) نوعی از زبدالبحر. (بحر الجواهر).
-
جستوجو در متن
-
أثْقَلَ کاهِلَهُ
دیکشنری عربی به فارسی
بر دوشش سنگيني کرد , کمرش را شکست , گران آمد براو , آزرد او را , ناراحت کرد او را , خسته کرد او را
-
نازردنی
لغتنامه دهخدا
نازردنی . [ زُ دَ ] (ص لیاقت ) که نبایدش آزرد. که ازدر آزردن نیست . که آزردن آن روا نیست : بپرهیز از هرچه ناکردنی است میازار آن را که نازردنی است .فردوسی .
-
راضی داشتن
لغتنامه دهخدا
راضی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) خشنودساختن . خرسند کردن . راضی ساختن : چه دارم تا ترا راضی توانم داشتن جانادر اینصورت اگر خوش میشوی آزردنم اولی .آزرد اکبرآبادی (از ارمغان آصفی ).
-
نوایی
لغتنامه دهخدا
نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) بابا سلطان قمی . از شاعران قرن یازدهم هجری و از ملازمان شاه عباس کبیر است . او راست :نوایی نیست شاد از وصل امروزچو هجران خواهدش آزرد فرداچه باشد حال بیماری که امروزیقین داند که خواهد مرد فردا.(از صبح گلشن ص 54 و قاموس الاعلام ج...
-
ابوجهل
لغتنامه دهخدا
ابوجهل . [ اَ ج َ ] (اِخ ) کنیت اسلامی عمروبن هشام بن مغیره ٔ مخزومی . و بزمان جاهلیت کنیت او ابوالحکم و معروف به ابن الحنظلیه بود. او با رسول اکرم و دین مسلمانی دشمنی سخت میورزید و مسلمانان را می آزرد. و آنگاه که رسول صلوات اﷲعلیه بمدینه هجرت فرمود ...
-
خدامشرب
لغتنامه دهخدا
خدامشرب . [ خ ُ م َ رَ ] (ص مرکب ) آنکه بر طریقه و مشرب خدای تعالی است . پرهیزگار. خداپرست . دیندار. (آنندراج )(ناظم الاطباء). آنکه راه خدا پوید. آنکه معتقد بخداست . باایمان . در تداول فارسی زبانان «مشرب »، کنایه ازراه و طریقه است و «خدامشرب »؛ وصفی ...
-
خوشنود گشتن
لغتنامه دهخدا
خوشنود گشتن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ َت َ ] (مص مرکب ) شاد گشتن . خوشحال گشتن : ز گفتار او شاه خوشنود گشت چنان آتش تیز بی دود گشت . فردوسی .از خواجه ابونصر شنودم گفت هرچند حال آلتونتاش بر این جمله بود امیر از وی نیک خوشنود گشت به چندین نصیحت که کرد. (تار...