کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزاددرخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزاددرخت
/'āzādderaxt/
معنی
درخت جنگلی تناور با میوهای زردرنگ و تلخ که گلهای بنفش کمرنگ دارد و چوب انعطافپذیر آن در نجاری و بنّایی به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزاددرخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āzādderaxt درخت جنگلی تناور با میوهای زردرنگ و تلخ که گلهای بنفش کمرنگ دارد و چوب انعطافپذیر آن در نجاری و بنّایی به کار میرود.
-
آزاددرخت
لغتنامه دهخدا
آزاددرخت . [ زادْ، دِ رَ ] (اِ مرکب ) آزادِرَخْت . اَزادِرَخْت . نام درختی است عظیم ، ثمرش شبیه به زعرور و بخوشه . تخمش مانند تخم زعرور، ثمر آن در آخر بهار رسد و مدتها بر درخت ماند و خوردنی نیست . برگش سبز مایل بسیاهی مثل برگ ترنج و خزان نمی کند گلش ...
-
جستوجو در متن
-
حربیط
لغتنامه دهخدا
حربیط. [ ح ِ ] (ع اِ) آزاددرخت . رجوع به آزاددرخت شود.
-
روباروس
لغتنامه دهخدا
روباروس . (اِ) اسم یونانی آزاددرخت است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به آزاددرخت شود.
-
ازار
لغتنامه دهخدا
ازار. [ اَزْ زا ] (اِ) نامی است که در شهسوار بدرخت آزاد دهند. رجوع به آزاد و آزاددرخت شود.
-
جرود
لغتنامه دهخدا
جرود. [ ج ِ ] (اِ) آزاددرخت . زلزلخت . زنزلخت . طاحک . (یادداشت مؤلف ).
-
تاخک
لغتنامه دهخدا
تاخک . [ خ َ ] (اِ) بقول مؤلف تحفه نام آزاددرخت است در تبرستان . (فرهنگ نظام ). رجوع به تاخ شود.
-
سخ
لغتنامه دهخدا
سخ . [ س ِ ] (اِ) نامی است که در طوالش بدرخت آزاد دهند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 213 و آزاددرخت در همین لغت نامه شود.
-
زهرزمین
لغتنامه دهخدا
زهرزمین . [ ] (اِ مرکب ) بلغت جرجان آزاددرخت است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 37 ورق ب ). رجوع به زهره ٔ زمین شود. || درخت سرو. || حنظل . (ناظم الاطباء).
-
زهره ٔ زمین
لغتنامه دهخدا
زهره ٔ زمین . [ زُ رَ / رِ ی ِزَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آزاددرخت ، درختی است که به گرگان زهره ٔ زمین گویند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ،یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زهر زمین شود.
-
تاخ
لغتنامه دهخدا
تاخ . (اِ) درختی است که آتش نیک گیرد. (لغت فرس اسدی ). درخت تاغ را گویند و آن درختی است که چوب آنرا هیزم سازند و آتش آن بسیار بماندو آنرا به عربی غضا گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). به این معنی با قاف و غین هر دو آمده است . ...
-
طاق
لغتنامه دهخدا
طاق . (اِ) آزاددرخت . برگش پهنا ندارد. رجوع به «هَدَب » در قاموس و جز آن شود. طاق ، شامل دو نوع است : یکی مخصوص بسوزانیدن هیمه ، که آن را طاق نامند و یکی حب الزلم است از نخود بزرگتر و شبیه به عناب در رنگ و شیرینی و مغز دانه ٔ او بسیار لذیذ است و نیز ...
-
قرانیا
لغتنامه دهخدا
قرانیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) درختی است کوهی . برش همچو زیتون قابض است و مجفف و مدمل جهت ریشهای بزرگ و پرگوشت کننده ٔ زخمهای ریزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). نام درختی کوهی که میوه ٔ آن سرخ وقابض است . (ناظم الاطباء). نام درختی است بزرگ ، و آن در ک...
-
تاغ
لغتنامه دهخدا
تاغ . (اِ) تاخ . (فرهنگ جهانگیری ). چوبی بود بقوت ، که آتش آن ده شبانه روز بماند و عرب غضاء گوید. (صحاح الفرس ). درختی است که چوب آن را هیزم سازند و آتش آن بسیار بماند و بعربی غضاء گویند. (برهان ). درختی است . (شرفنامه ٔ منیری ). توغ . (فرهنگ اوبهی )...