آزاددرخت . [ زادْ، دِ رَ ] (اِ مرکب ) آزادِرَخْت . اَزادِرَخْت . نام درختی است عظیم ، ثمرش شبیه به زعرور و بخوشه . تخمش مانند تخم زعرور، ثمر آن در آخر بهار رسد و مدتها بر درخت ماند و خوردنی نیست . برگش سبز مایل بسیاهی مثل برگ ترنج و خزان نمی کند گلش سرخ شبیه بخیری در غایت خوشبوئی . جوشانیده ٔ پوست آن در تب های آجامی نافع، و خواص بسیار دیگر نیز در مفردات برای برگ و تخم و میوه و پوست آن نوشته اند و بعضی تخم او را مقدار درهمی کشنده دانسته اند و نیز خوردن برگ و چوب آن را در بهایم زهر قاتل گفته اند و برخی آثار سمی را در آن انکار کرده و تنها نوعی از آن را که شبیه بفندق است سم شمرده اند. آن را در گرگان زهر زمین و در تنکابن جلی دارد (؟) و در طبرستان طاخک و بپارسی طاغ وسرشک گویند، و چون از هسته ٔ آن در پاره ای جایها سبحه کنند درخت تسبیح نیز خوانند و در عربی آن را قیقبان (ابن درید) و شجره ٔ حُرّه و شجرةالتسبیح نامند و بهندی نام آن بکاین است ، و بگفته ٔ بعض فرهنگ نویسان طاخک و شالسنجان نیز مرادف این کلمه باشد :
من بنده ٔ آن قد چو آزاددرختم
من هندوی آن صورت چون لعبت چینم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.