کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آرشی
/'āraši/
معنی
مربوط به آرش: ◻︎ به زیر پی آنکه هست آتشی / که سامیش گرز است و تیر آرشی (فردوسی۲: ۱۵۳۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
literal
-
جستوجوی دقیق
-
آرشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرش، پهلوانی تیرانداز در داستانهای ایرانی) 'āraši مربوط به آرش: ◻︎ به زیر پی آنکه هست آتشی / که سامیش گرز است و تیر آرشی (فردوسی۲: ۱۵۳۵).
-
آرشی
لغتنامه دهخدا
آرشی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به آرش پهلوان .- تیر آرشی ؛ تیری سخت دورپرتاب : بزیر پی آن که هست آتشی که سامیش گرز است و تیر آرشی . فردوسی .منسوب به آرش سرسلسله ٔ سلاطین اشکانی :دو فرزند او هم گرفتار شداز او تخمه ٔ آرشی خوار شد.فردوسی .
-
آرشی
لغتنامه دهخدا
آرشی . [ رِ ] (ص نسبی ) معنوی ، مقابل لفظی . (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
ملک ارشی
لغتنامه دهخدا
ملک ارشی . [ م ِ ک ِ اَ رَ ] (اِخ ) کنایه از ملک ایران زمین است . (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً اصح «ملک آرشی » است منسوب به آرش کمانگیر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ارشی نوالد
لغتنامه دهخدا
ارشی نوالد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ارکینوالد . حاکم قصر نستری در 640 م . در عصر کلویس دوم و استرازی در 656 م .
-
flight archery, flight shooting
کمانگیری آرشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی کمانگیری که در آن رقابت بر سر هرچه دورتر پرتاب کردن تیر است
-
واژههای همآوا
-
عرشی
لغتنامه دهخدا
عرشی . [ ع َ ] (اِخ ) تخلص شاعری است .(آنندراج ) (غیاث اللغات ). نامش طهماسب قلی بیگ ، و در سلسله ٔ شاه خلیل اﷲ ولد میر میران کاکلتاش محرم است . وی در خدمت شاه طهماسب صفوی بوده است . و ابیاتی ازاشعار او در آتشکده ٔ آذر و مجمع الخواص ضبط شده است . رجو...
-
عرشی
لغتنامه دهخدا
عرشی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عرش . آسمانی . (ناظم الاطباء). رجوع به عرش شود.
-
جستوجو در متن
-
اسپتسائی
لغتنامه دهخدا
اسپتسائی . [ اِ پ ِ ] (اِخ ) جزیره ٔ گنگبار (ارشی پل )، در ساحل پِلوپُنِز در مدخل خلیج نُپلی ، دارای 3300 تن سکنه .
-
مکسر
لغتنامه دهخدا
مکسر. [ م ُ ک َس ْ س َ ] (ع ص ) شکسته . (ناظم الاطباء). درهم مکسر؛ درمی شکسته . (مهذب الاسماء). || جمعی که بنای واحدش متغیر گردد. (ناظم الاطباء). جمع مکسر را قاعده ٔ خاصی نیست و بناء واحد آن بر هم می خورد چنانکه جمع رجل و اسد، رجال و اُسد گردد. || رو...
-
ارشاء
لغتنامه دهخدا
ارشاء.[ اِ ] (ع مص ) رشوه دادن . (منتهی الأرب ). پاره دادن حاکم یا قاضی را. || خاریدن پس شتر و ارشه ارشه گفتن تا بدود. (منتهی الأرب ). || ارشاء دلو؛ رسن بر دلو بستن . رسن بستن بر دلو. (منتهی الأرب ). دلو را رسن بستن . دلو را رسن ساختن . (تاج المصا...
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِ) چرم دباغت کرده . (برهان ). چرم پیراسته . (جهانگیری ). چرم : گوید خر امیره با سهل دیلمم او کرده پارِ پاردُم من فراخ و تنگ . سوزنی .|| لباس کهنه : السفسیر، آنکه پار مردمان فروشد. (السامی فی الاسامی ). || گز و اَرَشی بود که بدان چیزها و جامه ه...