کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرخالق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
الخالُق
لهجه و گویش تهرانی
آرخالق
-
ارخلق
فرهنگ فارسی معین
(اَ خَ لُ) [ تر. ] (اِ.) نک ارخالق .
-
الخالق
لغتنامه دهخدا
الخالق . [ اَ ل ُ ] (ترکی ، اِ) کلمه ٔ ترکی است بمعنی پوشاک معروف که زیر قبا پوشند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). در تداول مردم آذربایجان اَرخالِق یا آرخالق لباسی که از زیر پوشند برای دفع سرما، و به بچه نیز پوشانند. در تداول مردم گناباد خراسان اَر...
-
ردنکوت
واژهنامه آزاد
قسمی جامۀ مردانه مانند پالتو ، طویل تر و عریض تر از بالاپوش معمولی. ارخالق
-
یکتاارخالق
لغتنامه دهخدا
یکتاارخالق . [ ی َ / ی ِ اَ ل ُ ] (ص مرکب ) که تنها ارخالق بی قبا بر تن دارد. (یادداشت مؤلف ). || یک لاقبا. و رجوع به یک لاقبا شود.
-
تنزیب
لغتنامه دهخدا
تنزیب . [ ت َ ] (اِ) جامه ٔ کوچکی باشد که در زیر قبا پوشند و ترکان ارخالق گویند. (برهان ). ارخالق و جامه ای که در زیر قبا پوشند و بافته ٔ پنبه ای نازک و سفیدی شبیه به ململ که در بنگاله بافند و تنزیب می نامند. (ناظم الاطباء). بافته ایست ریسمانی که از ...
-
نیم تن
لغتنامه دهخدا
نیم تن . [ ت َ ] (اِ مرکب ) نیم تنه . آرخالق . (برهان قاطع). جامه ٔ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. (از رشیدی ). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. (از جهانگیری ). رجوع به نیم تنه شود : نیم تنی تا سر زانوش هست ا...
-
زبرپوش
لغتنامه دهخدا
زبرپوش . [ زَ ب َ ] (اِ مرکب ) بالاپوش . زیرا که زبر به معنی بالاست . (انجمن آرا) (آنندراج ). لباسی که بالای لباسهای دیگر پوشند. (فرهنگ نظام ). بالاپوش . (ناظم الاطباء). جامه ٔ رویین . دثار. روی پوش : فراوان پرستنده پیشش بپای ز زربفت پوشیده مکی قبای ...
-
نیم تنه
لغتنامه دهخدا
نیم تنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نیم تن . آرخالق . (از برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ آستین و دامن کوتاه که نیم تن را فروپوشد. (انجمن آرا). قسمی جامه ٔ کوتاه و بیشتر زنان را که نیم بالای تن پوشد. کت . (یادداشت مؤلف ) : پیک نیم تنه را به طلب من...
-
دست بالا
لغتنامه دهخدا
دست بالا. [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، ق مرکب ) حد اکثر. حداعلی . فوق . مقابل دست کم . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دست بالا را گرفتن ؛ به حد اکثر فرض کردن . از رقم یا عدد بسیار یا مقدار گزاف یا کار مهم شروع کردن :دست بالاش را بگیریم هزار تومان و دست کمش صد ...
-
کلاپشت
لغتنامه دهخدا
کلاپشت . [ ک ُ پ ُ ] (اِ مرکب ) جامه ای باشد سیاه و سبز که آن را از پشم گوسفند بافند و بیشتر مردم گیلان و مازندران پوشند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). جامه ای که از پشم گوسفند بافند و آن دو رنگ است غالباً سبز و سیاه خواهد بود و بیشتر مر...
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق َ ] (ع اِ) قَباء. جامه ٔ پوشیدنی را گویند. (برهان ). جامه ای است معروف که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش رابا دکمه بهم پیوندند. (حاشیه ٔ برهان از دکتر معین ).جامه ٔ پوشیدنی که روی ارخالق پوشند. (ناظم الاطباء).توزی . (منتهی الار...
-
نیمه
لغتنامه دهخدا
نیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) نصف . (غیاث اللغات ). نصف هر چیزی . (برهان قاطع)(از رشیدی ). شق . شطر. (یادداشت مؤلف ) : سنجد چیلان به دو نیمه شده سرمه به نقطه بر یک یک زده . رودکی .ز شب نیمه ای گفت سهراب بوددگر نیمه آرامش و خواب بود. فردوسی .چو شب نیمه ب...
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...
-
دامن
لغتنامه دهخدا
دامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از ...