کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آدمی گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آدمی وار
لغتنامه دهخدا
آدمی وار. [ دَ ] (ص مرکب ) باادب .
-
ابن آدمی
لغتنامه دهخدا
ابن آدمی . [ اِ ن ُ دَ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن حمید منجم . در قرن سوم هجری میزیسته و بتألیف کتاب زیج بزرگی شروع کرده و موفق باتمام آن نگردیده است و شاگرداو قاسم بن محمدبن هاشم مدائنی در سال 308 هَ .ق . آنرا بپایان برده و نظم العقد نام نهاده است . (ق...
-
حسین ادمی
لغتنامه دهخدا
حسین ادمی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) ابن محمد بغدادی مهندس منجم مکنی به ابوعلی . او راست : کتاب الحرافات و الحیطان و عمل الساعات . (هدیة العارفین ج 1 ص 32).
-
آدمی و پری
لغتنامه دهخدا
آدمی و پری . [ دَ ی ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ثقلان . ثقلین . جن و انس : طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری .حافظ.
-
ابراهیم بن صالح آدمی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن صالح آدمی . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ ح ِ دَ ] (اِخ ) از محدثین قرن سوم هجری بوده است .
-
آدمی و پری
فرهنگ گنجواژه
انس و جن.
-
میخانه ادمی که از این میخانه بان میخانه برود
دیکشنری فارسی به عربی
حانة
-
جستوجو در متن
-
چاره گری
لغتنامه دهخدا
چاره گری . [ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) تدبیر. تأمل و تفکر. مصلحت اندیشی : چو دیدند شاهی چنان چاره سازبچاره گری در گشادند باز. نظامی .بگو هرچه داری که فرمان کنم بچاره گری با توپیمان کنم . نظامی . || معالجة. مداوا. درمان و علاج خواهی . درمان طلبی : ب...
-
خرمی
لغتنامه دهخدا
خرمی . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) از آدمی زادگان شهر هرات است اما از آدمی گری اثری در او نیست و بسبب بدمزاجیهای خود در شهر نتوانست بود، به عراق رفت و از آنجا عزیمت مکه و مدینه و بیت المقدس کرد و در آن ممالک پیاده بزیارت اکثر انبیاء و مشایخ رسید بلکه دو بار ...
-
دکه
لغتنامه دهخدا
دکه . [ دَک ْ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) دکة. دکانک . دکانچه . دکان سرای . (یادداشت مرحوم دهخدا). سکو.(برهان ). سکو، و آن جایی است که قدری از زمین همواررا مرتفع سازند و بر آن نشینند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). و رجوع به دکة شود : صفه ٔ این سرای آن ا...
-
توسط
لغتنامه دهخدا
توسط. [ ت َ وَس ْ س ُ] (ع مص ) میانجی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). میانجی گری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عمل وساطت انجام دادن میان قوم . (از اقرب الموارد). واسطه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در میان چیزی شدن . (تاج المصادر...
-
داءالثعلب
لغتنامه دهخدا
داءالثعلب . [ ئُث ْ ث َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) داء ثعلب . نوعی از بیماری که موی بریزاند. علتی که موی بریزاند و در عرف به آن خوره گویند. (غیاث ). علتی که موی فروریزد از مردم . (مهذب الاسماء). موخوره .خوره . سعفة. (منتهی الارب ). داءالحیة. گر. گری . صاحب ذ...
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب َ ] (از ع ، ص ) بری ٔ. بری ّ. برکنار. دور : بر حال من گِری که بباید گریستن بر عاشق غریب ز یار و ز دل بری . فرخی .بری دان ز افعال چرخ برین رانشاید ز دانش نکوهش بری را. ناصرخسرو.ای آنانکه در صحبت من یگانه و از الفت دیگری بری و بیگانه می باشید...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل دیو. همزاد. جان . جن . جنی . جِنَّة. خافی . خافیه . خافیاء. حوری . مَلک . روحانی . خندله . (منتهی الارب ). نوعی از زنان جن...
-
پیشه کردن
لغتنامه دهخدا
پیشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... کاری را)؛ آن صنعت ورزیدن . حرفه ٔ خود ساختن . شغل خود قرار دادن . ملازم آن شدن . ورزیدن آن . پیوسته آن کار کردن . بدان مولع و حریص گشتن . پیشه گرفتن .پیشه ساختن . کار و عمل خویش قرار دادن : چو بشناخت آ...