توسط. [ ت َ وَس ْ س ُ] (ع مص ) میانجی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). میانجی گری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عمل وساطت انجام دادن میان قوم . (از اقرب الموارد). واسطه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در میان چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در میان قوم نشستن . || چیزی میانه گرفتن به جید نه ردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) نزد اهل تصوف دومین برزخ از برازخ انسانیه را نامند که در آن برزخ ، بندهای بندگی آدمی بوسیله ٔ حقایق رحمانیه باز و گشوده گردد و این معنی در لفظ انسان نیز بیان شد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اِ مص ) میانه روی و اعتدال . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || میانی و میانداری و میانجیگری و شفاعت و خونش و وسیله . (ناظم الاطباء).
- به توسط ؛ به وسیله . به جهت و به سبب . (ناظم الاطباء).
- توسط اقبال و ادبار ؛ در اصطلاح احکامیان ، بودن کوکب است در بیوت مایل الوتد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.