کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبادبوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبادبوم
/'ābādbum/
معنی
آبادجای؛ جای آباد؛ سرزمین آباد: ◻︎ بدو گفت از ایدر برو تا به روم / میاسای هیچ اندر آبادبوم (فردوسی: ۷/۱۲۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبادبوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābādbum آبادجای؛ جای آباد؛ سرزمین آباد: ◻︎ بدو گفت از ایدر برو تا به روم / میاسای هیچ اندر آبادبوم (فردوسی: ۷/۱۲۱).
-
واژههای همآوا
-
آباد بوم
لغتنامه دهخدا
آباد بوم . (اِ مرکب ) جای آباد : یکی شارسان کرد و آباد بوم برآورد بهر اسیران روم . فردوسی .زتوران و از هند و از چین و روم ز هر کشوری کان بد آباد بوم همی باژ بردند نزدیک شاه برخشنده روز و شبان سیاه . فردوسی .چو آگاهی آمد ز ایران بروم که ویران شد آن مر...
-
جستوجو در متن
-
آباد جای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābādjāy جای آباد؛ آبادبوم؛ هر جای آباد که در آن آب و گیاه و مردم باشند: ◻︎ چنین داد پاسخ که آبادجای / نیابی مگر باشدت رهنمای (فردوسی: ۶/۱۶۷).
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان . (ضمیر) ضمیر مخاطب و جمع مخاطب هم هست همچو: خودتان و همه تان . (برهان ) (آنندراج ). ضمیر جمع مخاطب است بمعنی شما و شما را که ملحق به اسماء و افعال میشود مثل اسبتان و گفتمتان . (فرهنگ نظام )... و ضد این «شان »است و اکثر محل بعد تان و شان «را» محذ...
-
بدبخت
لغتنامه دهخدا
بدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روزگار. سیاه روز. نحس . منحوس . شقی . شقیه . مقابل خوشبخت . نیک بخت ، سعید. (یادداشت مؤلف )....
-
پروردگار
لغتنامه دهخدا
پروردگار. [ پ َرْ وَ دْ / دَ / دِ ] (ص مرکب ) پرورنده . پرورش دهنده . مربی . تربیت کننده . مُرَشِّح . تیمارکننده . معلم : پیران را دید که پروردگار کیخسرو بود. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ).چو دستان که پروردگارمنست تهمتن که خرم بهار منست . فردوسی .که پر...
-
بطریق
لغتنامه دهخدا
بطریق . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بطریقوس . مجتهد ترسایان باشد. (برهان ) (آنندراج ).زاهد ترسایان . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ). رئیس مذهب نصاری . (ناظم الاطباء). رئیس عیسویان یونانی . (فرهنگ نظام ). ج ، بطارقه . (ناظم الاطباء). مقامی دینی . ج ، بطارقه . (مف...
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...
-
سخت
لغتنامه دهخدا
سخت . [ س َ ] (ص ) هندی باستان ریشه ٔ «سک ، سکنوتی » (توانستن ، قدرت داشتن )، سانسکریت «سکتا» (توانا)، پهلوی «سخت » ، بلوچی «سک » (سخت ، محکم ، استوار)، یودغا «سوکت » گیلکی نیز «سخت » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (ق ) فراوان و بسیار و غایت و نه...