کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ف 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فربود
واژهنامه آزاد
(فَ بُ) معادل فارسی حق.
-
فرایازی
واژهنامه آزاد
(فَ) (اِ) تصاعد، (ریاضی) تصاعد.
-
فرهود
واژهنامه آزاد
(ف) با فتحه خوانده شود یعنی شیر بچه
-
علف
واژهنامه آزاد
اگر سه علامت آوائی ع-ل-ف را با آوای ف مقلوب کنیم ف-ع-ل خواهد شد. اگر فعال معنای دینامیک دارد، علاف معنای استاتیک پیدا می کند. مقلوب نویسی از هنر های شگفت اقوام عرب زبان است، به دلیل مرتبط بودن آوا ها با ضرب آهنگ و ورود به حروف ابجد (کدهای عددی).
-
گپ
واژهنامه آزاد
(گَپ) بزرگ، برای ساختن صفت تفضیلی آن پ تبدیل به ف میشود. (گفتر )
-
مدین
واژهنامه آزاد
(مَ د یَ ن) اصطلاحی در معماری سنتی ایران. فخر و مدین به شبکه های سفال لعابدار غالبا به رنگ فیروزه ای با سوراخ های زیبا گفته می شود که در پنجره های سنتی استفاده می شده است. فخر یا فغفور (فَ غ ف وُ ر) نوعی دست ساخته لعابدار چینی است و مدین یعنی سوراخ و...
-
اسفهسلار
واژهنامه آزاد
ا ِ فَ سَ سپهسالار،فرمانده لشکر و کاوه اصفهانی را اسفهسلار کرد تاریخ بلعمی
-
اخوان المفسدین
واژهنامه آزاد
(اِ خ و انُ ل مُ ف سِ د ی ن) براداران خلافکار؛ اراذل.
-
فرخ
واژهنامه آزاد
به فتح ف و سکون ر به معنی جوجه ی ماکیان جمع آن فروخ در ابیات سنایی
-
لافند
واژهنامه آزاد
لافند. [ ف َ ] (اِ) ریسمان (اعم از پنبه و غیره ). در گیلان لافند بازی از سنن قدیمی است
-
هفته فهم
واژهنامه آزاد
[ هََ ت ِ ف َ ] ( ص مرکب ) دیرفهم، کندذهن، ابله. این ترکیب در میان فارسی زبانان افغانستان بسیار کاربرد دارد.
-
رفعت خواه
واژهنامه آزاد
ر` ف ع` ت خواه طرز تلفظ:رفعت خاه به معنی کسی که خواهان جایگاه بزرگ یا مقام مهمی است
-
گافیدن
واژهنامه آزاد
(گ ا ف ی د ن) در شاهنامۀ فردوسی، به معنی شکافتن یا پاره کردن است. این اصطلاح وقتی به کار می رفت که در جنگ ها کسی بدن دیگری را با شمشیر یا شیءِ تیز ببرد .
-
واج آرایی
واژهنامه آزاد
تکرار یک یا چند حرف صامت یا مصوت در شعر یا در نثر، مانند تکرار ف در مصرع نخست، و تکرار سین در مصرع دوم از این رباعی خیام: افسوس که بی فایده فرسوده شدیم/ وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم...
-
فرتاک
واژهنامه آزاد
آینده. فر. [ ف َ / ف ِ ] (پیشوند) پیشوند است بمعنی پیش ، جلو، بسوی جلو، و غیره ، چنانکه در کلمات فرخجسته ، فرسوده ، فرمان . در پارسی باستان و اوستا:فْرَ ۞ ، ارمنی:هْرَ ۞ ، هندی باستان:پْرَ ۞ . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). تاک . [ ک َ ] (ع اسم اشاره )...