کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفابس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش بس
فرهنگ فارسی عمید
خودداری از جنگ و قطع تیراندازی.
-
اخبث
فرهنگ فارسی عمید
خبیثتر؛ پلیدتر؛ ناپاکتر.
-
ارابس
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از تیرۀ چلیپاییان، با ساقه و برگهای کرکدار، به انواع مختلف؛ ترهتیزک کوهی.
-
ازبس
فرهنگ فارسی عمید
به سبب بسیاری؛ بسکه: ◻︎ از بس که دست میگزم و آه میکشم / آتش زدم چو گل به تن لختلخت خویش (حافظ: ۵۸۸).
-
بث
فرهنگ فارسی عمید
۱. پراکنده ساختن.۲. برانگیختن غبار.۳. فاش کردن خبر.۴. آشکار کردن راز و اندوه خود.
-
بس
فرهنگ فارسی عمید
۱. بسیار؛ افزون: ◻︎ بسم حکایت دل هست با نسیم سحر / ولی به بخت من امشب سحر نمیآید (حافظ: ۴۸۴).۲. کافی؛ تمام: همینقدر بس است.۳. (قید) فقط: ◻︎ نیاساید اندر دیار تو کس / چو آسایش خویش جویی و بس (سعدی۱: ۴۲).۴. (شبه جمله) بس کن؛ بازبایست؛ دست بردار: ◻︎ ...
-
تبصبص
فرهنگ فارسی عمید
تملق؛ چاپلوسی.
-
تربص
فرهنگ فارسی عمید
۱. انتظار کشیدن.۲. صبر کردن و نگران پیشامد بودن.۳. چشمداشت.
-
تشبث
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن؛ دستاویز کردن.۲. [قدیمی] چنگ زدن؛ درآویختن به چیزی.
-
تعبس
فرهنگ فارسی عمید
ترشرو شدن.
-
تلبث
فرهنگ فارسی عمید
۱. درنگ کردن.۲. توقف کردن در جایی.
-
تلبس
فرهنگ فارسی عمید
۱. لباس پوشیدن.۲. پوشیده شدن.۳. آمیخته و مبهم شدن کار.
-
حابس
فرهنگ فارسی عمید
بازدارنده؛ حبسکننده.
-
حبس
فرهنگ فارسی عمید
۱. زندان.۲. (اسم مصدر) بازداشتن؛ زندانی کردن؛ بازداشت.〈حبس ابد (مؤبد): (حقوق) نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد.〈حبس انفرادی: (حقوق) نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد.〈حبس با اعمال شاقه: ...
-
خبث
فرهنگ فارسی عمید
۱. جرمی که پس از گداختن فلزات در کوره باقی میماند.۲. (اسم مصدر) پلیدی؛ نجاست.