کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منزله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طَلْعٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شکوفه - شکوفه نخل - اولين مرحله ظهور خرما بر شاخههاي نخل است (کلمه طلع در نخل به منزله گرد گل در ساير درختان است )
-
أَسْبَاطِ
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان -نوه ها(اسباط جمع سبط به معناي پسر زاده و يا دختر زاده است ، و ليکن در بني اسرائيل به معناي قوم خاصي بوده ، سبط در اصطلاح ايشان به منزله قبيله در نزد عرب است )
-
وَزِيراً
فرهنگ واژگان قرآن
وزير (کلمه وزير بر وزن فعيل ، از وزر - به کسره واو ، و سکون زاء - به معناي حمل سنگيني است ، و اگر وزير را وزير گفتند ، بدين جهت بوده که حامل ثقل و سنگينيهاي پادشاه است ، بعضي گفتهاند : از وَزَر اشتقاق يافته ، که به معناي به پناهگاهي در كوه مي باشد و...
-
مَّوْثِقاً
فرهنگ واژگان قرآن
چيزي که مورد وثوق و اعتماد قرار گيرد - پيمان محكم(موثقا من الله امري است که هم مورد اعتماد باشد و هم مرتبط و وابسته به خدايتعالي ، و آوردن وثيقه الهي و يا دادن آن ، به اين است که انسان را بر امري الهي و مورد اطمينان از قبيل عهد و قسم مسلط کند به نحوي...
-
مَوْثِقَهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
پیمان استوارشان(موثق :چيزي که مورد وثوق و اعتماد قرار گيرد.موثقا من الله امري است که هم مورد اعتماد باشد و هم مرتبط و وابسته به خدايتعالي ، و آوردن وثيقه الهي و يا دادن آن ، به اين است که انسان را بر امري الهي و مورد اطمينان از قبيل عهد و قسم مسلط کن...
-
قُضِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
کار(نابوديشان )تمام شد - تکليفشان يکسره شد(کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با...
-
قَضَيْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
به پايان بردم - تمام کردم(کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مش...
-
قَضَيْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
حکم کردي(کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و يا دفع کرد...
-
قَضَيْتُمُ
فرهنگ واژگان قرآن
به پايان رسانيديد(کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و ي...
-
قَضَيْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
حکم کرديم - وحي نموديم(کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت ز...
-
يُقْضَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
که پایان پذیرد - که تمام شود (کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست ...
-
يَقْضِي
فرهنگ واژگان قرآن
داورى مىكند (کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و يا دفع...
-
يَقْضِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
تا تحقق دهد - تا محقق گرداند (کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست ...
-
وَجْهِ
فرهنگ واژگان قرآن
رو- صورت - خودِ (ﭐبْتِغَاءَ وَجْهِ يعني طلب خشنودي از آن جهت كه رضايت از كسي به منزله ي رو كردن به او و عدم رضايت مانند پشت كردن به اوست .وجه هر چيزي به معناي ناحيهاي از آن چيز است که با آن با غير روبرو ميشود و ارتباطي با آن دارد ، همچنان که وجه هر ج...