کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هم بستر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هم شکم
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش کَ) (ص .) دو قلو.
-
هم شهری
فرهنگ فارسی معین
( ~. شَ) (ص .) دو یا چند تن که در یک شهر تولد یافته یا زندگی کنند.
-
هم طراز
فرهنگ فارسی معین
( ~. طِ) (ص .) برابر، مساوی .
-
هم کاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ) (ص .) نک . هم پیاله .
-
هم کت
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (ص .) همراه ، همنشین .
-
هم کفو
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) [ فا - ع . ] (ص .)هم رتبه ، هم - شأن .
-
هم مشرب
فرهنگ فارسی معین
(هَ. مَ رَ) [ فا - ع . ] (ص .) هم فکر، هم عقیده .
-
هم آغوش
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) در آغوش یکدیگر، در بر یکدیگر.
-
هم آغوشی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (حامص .) در بغل کسی بودن .
-
هم آهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ. هَ) (ص .) 1 - موافق ، متحد. 2 - دو یا چند صدا که با هم توافق و تناسب داشته باشد.
-
هم آواز
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) 1 - هم صدا. 2 - هم زبان ، متفق القول .
-
هم بازی
فرهنگ فارسی معین
(هَ)(ص .) 1 - کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند. 2 - هنرپیشه ای که با هنرپیشة دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند.
-
هم بسته
فرهنگ فارسی معین
(هَ بَ تِ) (اِمر.) آلیاژ.
-
هم پا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) (عا.) همراه ، رفیق .
-
هم پالکی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ل ) (ص .) = هم پالگی : 1 - (عا.) کسی که با دیگری در یک پالکی و کجاوه نشیند. 2 - (کن .) کسانی که با هم جور و مناسب اند، هم ردیف .